Desire knows no bounds |
Tuesday, October 13, 2015
یکی از مشکلات ما آدمها (منظورم همین خودمان است) این است که در یک جایی به این نت... via بلوط
یکی از مشکلات ما آدمها (منظورم همین خودمان است) این است که در یک جایی به این نتیجه میرسیم که از نظر عقلانی و منطقی، با توجه به نوع زیست شهری که برای خودمان برگزیدهایم، قصدمان باید رسیدن به آرامش باشد، و این آرامش واقعگرایانه و تمرینگرایانه (آقا پرکتیکال چی میشه؟) باشد. یعنی عقل و منطق با توجه به نوع زندگیمان میگوید که در این جامعه، آرامش از این راهها بدست میآید و برای رسیدن به آنها باید یک رابطه سالم داشت. آنجا است که ما با کله میخوریم توی دیوار. رابطه سالم هیچ ربطی به آنچه تصویر ما از عاشقیت است ندارد. کدامیک از عشاق ما رابطه سالم داشتند؟ مجنون و لیلی کارشان از نظر عاطفی درست بود یا آن دردی که بدبخت فرهاد با هر تیشه به خودش میزد؟ ما یک جوری از همان لحظه تولد که برایمان شعر میخوانند، رفته توی سرمان که عشق یعنی پرپر زدن و آواره شدن و زخمی شدن و آخرش هم دست کم مردن! شما یک عاشق و معشوق در تاریخ و ادبیات ما را نشانه بیاورید که رابطه سالم داشتند. هر دو در اقتصاد رابطه شریک بودند، با هم آشپزی میکردند، تفریحات مشترک داشتند، سفر میکردند، با هم در مرود کتابهای تازشان حرف میزدند و چه میدانم…همین چیزها که رابطههای سالم دارند. نداشتند دیگر. فکر کنید شیرین یک روز میآمد سر کوه میگفت فرهاد جانم بس است. بیا برویم با هم علف بکشیم و توی رودخانه تف کنیم ببینیم تف کداممان بیشتر میرود. یا لیلی به جای ظرف و ظروف شکستن، واقعا به مجنون میگفت که عزیزم دلم برایت تنگ شده و مرا با تو میلی است. بیا برویم یک گوشه میلهایمان را بکنیم توی هم. همین دیگر. ما یک ایدهآلی رفته توی کلهمان که در غیر آن فکر میکنیم یک جایی میلنگند. یعنی اگر هیچجا واقعا نلنگد و همه چیز به خوبی و خوشی جلو برود ما باید یک دامبولی در بیاوریم و خرابش کنیم چرا که نمیتوانیم ته آن سرمان قبول کنیم که این هم اتفاقا میتواند رابطه خوبی باشد و لزوما خوب بودن به معنای حوصلهسر بر بودن نیست و معشوق حتی میتواند گاهی اسهول نباشد. اما خب دیگر…رابطه سالم بلد نیستیم و اگر هم مشخصاتش را در تئوری یاد بگیریم، دلمان راضی نمیشود به آن. Labels: UnderlineD |
Comments:
Post a Comment
|