Desire knows no bounds |
Wednesday, December 16, 2015
بالاخره تموم شد. اند؟ اند آی دید ایت! از یه ماراتُن سهروزه برگشتهم. تمام این سه روز به جلسه و وورکشاپ گذشت، وورکشاپی که داشتم برای اولین بار برگزارش میکردم و از نتیجهش هیچ مطمئن نبودم. همهچیز اما خیلی بهتر از حد انتظارم برگزار شد و همهمون به غایت راضی بودیم. از الان منتظر پروژهایام که قراره از ماحصل این وورکشاپ بیاد بیرون. این سه روز به تمام استرسها و نخوابیدنها و کارکردنهای مدام این یک ماه میارزید. خوشحالام.
تو این گیر و دار، به موازات بستهشدن پروندهی پیامدی (!!)، دو تا پروندهی کاری کشیافته از پارسال رو هم بستم. چگونهش رو هنوز خودمم باورم نمیشه اما مهم اینه که آی دید ایت. دو تا خارش مغزی بزرگ و دو تا قدم فیلی بزرگتر. حالا میتونم با اعتماد به نفس و دست پر با آقای یونیورس قرار بذارم. قراری که دو ماه تمام به تعویقش انداختم. رسما رو ابرام الان. بالاخره موفق شدم به خودم ایمان بیارم! |
Comments:
دوست داریم سبد سبد! خوشحالم که دوباره مینویسی! شاد باش و دیرزی.. و بنویس ..بوس.. الناز
Post a Comment
|