Desire knows no bounds |
Monday, May 16, 2016
× تو جلسه داشتیم استادا و آرتیستا رو انتخاب میکردیم. الف گفت فلانی نه. پرسیدم چرا. گفت آدمِ «بیموضع»ایه. تکلیف آدم باهاش معلوم نیست. هرچی ازش میخونی یا میبینی خنثاست. هیچی بهت نمیده.
× قدیما به آدمای بیموضع میگفتم ملانی، ارجاع به ملانیِ بربادرفته. ملانی یه جور آدمِ نایسِ باهمهدوستباشیمای بود که همهجا لایک میزد و قربونصدقه میرفت و در آنِ واحد به پرسپولیس میگفت خوبی به استقلال میگفت تو هم خوبی. هر جا میرفتی میدیدی اینم هست، با نظرات تاییدکنندهش، فارغ از اینکه اون «جا» کجاست و «موضوع» چیه. نمیشه آدم در آن واحد دو تا جبههی مخالفو تایید کنه که. یه «ملانی» اما اصولا با هیچچی مخالف نیست. با همهچی موافقه و هیچوقت نمیتونی سلیقهشو دریابی. نمیتونی بفهمی بالاخره این آدم ذائقهی خودش چیه، چی دوست داره چی دوست نداره. نمیتونی بفهمی چطور همیشه در هزارجای مختلف هست بیکه ارتباط خاصی با اون مقوله داشته باشه.
× الف گفت به جاش فلانیو بذاریم. درسته که مواضعش با ما مخالفه، اما لااقل تکلیف آدم باهاش معلومه. آدم میدونه با چه ایدئولوژی و چه خروجیای طرفه.
× موضعداشتن هویت شخصی آدما رو تعیین میکنه. باعث میشه بتونی حدس بزنی با چهجور آدمی با چهجور شخصیتی طرفی. موضع تبدیل به هویت میشه، به کاراکتر، به جهانبینی، و در مقیاس کلانتر به مکتب منتهی میشه. بیموضعی اما در بهترین وضعیت تبدیل میشه به طرفداری از حزب باد. ملغمهای از همهچیزْ بیکه هویت و استایل شخصی.
× الف سه تا کار گذاشت رو میزم گفت اینا رو بردار خودت. گفتم میدونی که من این تیپ کارو نمیپسندم. گفت آره میدونم. ولی این کارا خیلی قویان. آیندهی خوبی دارن. مهم نیست مطابق سلیقهت نباشه. مهم اینه که بدونی داری کار خوب از یه آرتیست صاحبسبک برمیداری. گیرم سبکشو نپسندی. بذار فیدبک بگیری رو کاراش، ممکنه کمکم نظرت نسبت به این نوع کار عوض بشه اصلا.
× که یعنی لزوما قرار نیست همهی آدما لزوما همسلیقه و هممکتب خودت باشن. سلیقهی متفاوت رو هم میشه دید، میشه حتا لزوما باهاش موافق نبود اما پذیرفتش. نظر مخالف حتا ممکنه به فکر وادارت کنه، چلنج ذهنی ایجاد کنه برات. اما آدمی که هیچ ویژگی متمایزکنندهای نداره و بود و نبودش یکسانه، حضور فلهای و تودهوار داره و تاثیری در جهتدهی فکری تو نمیذاره، حضورش بیهودهست و معاشرت باهاش بیهودهتر.
× الف گفت صلاح نیست با فلانی کار کنیم. با گالریش دعوا کرده و عکسالعمل هارشی نشون داده. درسته که از اون گالریه خوشمون نمیاد، اما باید با آدمایی کار کنیم که پرنسیب دارن، که شأن اجتماعی دارن و برای ثابت کردن خودشون به هر دستاویزی متوسل نمیشن. کسی که غرور نداره و خط قرمز نداره و حرمتهای اجتماعی و حرفهای رو نگه نمیداره آدم خطرناکیه. از چنین آدمی همهچی بر میاد. همیشه باید با آدمی کار کنی که بدونی در بدترین شرایط هم اونقدر اصالتِ رفتار داره که یه سری مرزها رو رعایت کنه. کسی که هر حرفی رو هر جایی میزنه و به اصول اولیهی حرفهای پایبند نیست، یه آرتیستِ هرجاییه، هرجایی به این معنی که با هیچ گالری ثابتی نمیتونه کار کنه در نهایت. آدمها باید یاد بگیرن برای اینکه بتونن از منافع یه سیستم استفاده کنن، باید و باید به اون سیستم وفادار باشن، وگرنه سیستم میندازتشون دور.
× آدما در مواقع بحران خودِ واقعیشونو نشون میدن. به هر حال عدم تفاهم و دعوا و دلخوری همیشه پیش میاد، مهم اینه که کِیْ چه اپروچی رو در مواجهه با این وضعیتهای ناخوشایند در پیش میگیره. حرف و حدیث و کش دادن ماجرا و هوچیبازی و الخ از همه برمیاد، اما هر آدمی به خودش اجازه نمیده این راهکارو در پیش بگیره. اینجور جاهاست که اصالت افراد و طبقهای که بهش متعلقن خودشو نشون میده.
× الف گفت راستی فلانی رو تصادفی تو محیط کاری دیدم. میزش آشفته بود و لباسی که تنش بود و موزیکی که گذاشته بود مناسب محل کار نبود. آدما باید به طور خودجوش یه سری استانداردهای حضور در محیط عمومی رو بلد باشن، وگرنه کار کردن باهاشون سخت میشه. ظاهر و ویترین آدما بخش بزرگی از کار ماست. کار ما اصلا اساسش بر شوآف و پرزنتکردنِ درسته، کسی که خودشو نتونه درست پرزنت کنه کار آرتیستا رو دیگه عمرا بتونه پرزنت کنه، فلذا فلانی به نظرم به درد این کار نمیخوره.
× یه آرتیستی رو سراغ دارم که دو سه سالیه دارم تو شبکههای اجتماعی مختلف میبینمش. فارغ از چهره و هیکل و خصوصیات فیزیکیش، آدم انتظار داره لااقل هارمونی و کمپوزیسیون و ترکیب رنگ بلد باشه تو لباس پوشیدن، تو آرایش کردن، تو چیدمان خونهش، تو عکسای اینستاگرامش. اما هیچی به هیچی. بخش مهمی از کار هنری پرزنت کردنه، و کسی که این تیکه رو بلد نیست یا نمیخواد انجام بده به هر دلیلی، روی قضاوت کسانی که به لحاظ کاری باهاشون سر و کار داره تاثیر منفی میذاره به گمانم.
× که یعنی این روزا، با وجود شبکههای اجتماعی و مدیاها و رسانههای مختلف، بخش بزرگی از قضاوت آدما به همین شبکهها برمیگرده. این شبکهها یه جورایی مث لباس پوشیدن و چه کتابی خوندن و چه فیلمی دیدن، کم و بیش یه تصویر کلی از آدم مقابل چشم بیننده میذارن. ایمیج آدما با همین کنشها و واکنشهای اینترنتیشون شکل میگیره و ازش گریزی نیست.
|
Comments:
Post a Comment
|