Desire knows no bounds |
Friday, May 6, 2016
نشسته بودیم کف زمین، دور میز، با حال خوب، سه تا سینگل-پَرِنت، وسط یه مشت سینگلِ از همهجا بیخبر، از دغدغههای مادر/پدربودگیمون میگفتیم. از مواجهههای رودررو با مسائل بچههای تینایجرمون، از حسی که به عنوان یه مادر/پدر داریم، از عذاب وجدانهامون و از نگفتنها و نشدنها و نتونستنهامون. از تفاوت خط قرمزا و لایفاستایلمون با والدین دیگه و از سختتر بودنِ همهچی از تناقضامون از تمام فکرایی که روح آدمی را مثل خوره در انزوا و الخ. خیلی آخخخخکهمیفهممچیمیگیطور. که اصن اگه وبلاگ نبود و اگه این رفقای وبلاگی نبودن، قطعا من این دستْ مکالمات رو با هیچ پدر/مادر دیگهای در زندگیم نمیتونستم داشته باشم.
نتیجه اینکه در تجربهی زیستهی مشابهْ لذتی هست که در انتقام نیست.
|
Comments:
Post a Comment
|