Desire knows no bounds |
Sunday, September 11, 2016
یک گیلاس شراب میریزم برای خودم، با کتاب «آدابِ دنیا»ی یعقوب یادعلی و «درک یک پایان» جولین بارنز. هر کدام را کمی ورق میزنم. دلم داستان فارسی میخواهد. آداب دنیا را برمیدارم به خواندن. تازگیها جرعههای اول شراب را چند ثانیهای نگه میدارم توی دهانم. پرزهای زبان و سقف دهانم کُند میشود. مزهی شراب به خوردم میرود. دلم موسیقی نمیخواهد. میروم دراز میکشم روی مبل سهنفرهی توی سالن. آباژور را روشن میکنم شروع میکنم به مزهمزهکردن شراب و خواندن کتاب. «نسیم» صفحات اول کتاب اذیتم میکند. حال «آداب بیقراری» را ندارد. به نظرم مصنوعی میآید. اسم «پروا» را دوست دارم اما. نیمساعت پیش زنگ زدم غذا سفارش دادم. به ماینر، فستفود مورد علاقهی دخترک. سومین شب متوالیست که به ماینر زنگ میزنم. امشب چیکنبرگر سفارش دادم با سیبزمینی سرخکرده. دلم برای داستان فارسی خواندن تنگ شده بود. اینجوری شراب را در دهان نگاهداشتن یکجورهایی سقف دهان را کُند میکند. انگار زغالاخته خورده باشی. قصه حول و حوش رامین و پروا و ضمیر و نوید میگذرد. زنگ در را میزنند. دکمهی آیفون را فشار میدهم میگویم طبقهی دوم. دلیوری سلام و علیک گرمی میکند با من. میپرسد خوبین؟ بچهها نیستن؟ تنهایین مثکه، نه؟ میگویم رفتهاند سفر. سه شب متوالی، شبی یک پرس غذا، یعنی تنهایی. میگوید به سلامتی ایشالا، برمیگردن دیگه؟ میگویم برمیگردند لابد. کارت را میدهم رمزش را میگویم منتظر میمانم. خانه تاریک است و یک تکآباژور انتهای سالن بالای سر «آداب دنیا» و گیلاس شرابم روشن است. پاکت چیکنبرگر و سیبزمینی به بغل میروم سراغ مبل سهنفره. حوصلهی «درک یک پایان» ندارم. اشتهای غذا خوردن هم ندارم. دلم شراب میخواهد و یک داستان فارسی.
|
Comments:
زیر زبانت نگه دار.. شراب و همه حرفهای ناگفتنی را.
Post a Comment
|