Desire knows no bounds |
Saturday, September 3, 2016
سید آدم رقابت است. اصلا حضورش با رقابت تعریف میشود. چشمان سبزش برق میزند و افکارش را پشت سر هم به زبان میآورد. سید از رقیبِ قَدَر نمیترسد. همیشه برگ بهتری دارد برای رو کردن. از دیدن رقیب عصبانی نمیشود، قهر نمیکند، حسادت نمیکند، ناامید نمیشود، نمیرود. با روی خوش لبخند میزند و درست وقتی فکر میکنی همهچیز در امن و امان است یک آس رو میکند. یک برگ برنده. و آنقدر بازیاش را خوب بلد است که بداند چه پیشنهادی بگذارد روی میز آدم که وسوسهاش نتواند آدم را رها کند.
شاید فقط همینجوری بشود دو تا آدم بازیکن با هم آبشان توی یک جوب برود. فقط همینجوری که طرفین بازی از حضور بازیکنان دیگر ناامن و سرگردان و عصبانی و آشفته و پریشانحال نشوند. آنقدر چم و خم بازی را بلد باشند که بدانند آنچه برندهشدن را تضمین میکند، نه خردهرقابتها و خردهجوایز کوتاهمدت، که وسوسهها و پیشنهادهاییست که همراهی طولانیمدت را در پی داشته باشد. سید وقتش که میرسد، یک برگ برندهی هیجانانگیز رو میکند. گاهی یکی دو هفته، گاهی یکی دو ماه، گاهی هم یکی دو سال. این بار؟ یکی دو هفته و یکی دو سال. یادداشتهای شبانه --- سیلویا پرینت Labels: las comillas |
Comments:
Post a Comment
|