Desire knows no bounds |
Tuesday, December 6, 2016
فرناز سیفی نوشته بود: امکان درمانی تازهی بیماری میگوید «حافظهی سلول آسیبدیده را پاک میکنیم»... همینقدر عجیب و شاعرانه و دوردست.
بیاختیار بلند شدم پنجرهی قدی را باز کردم. سرما و بوی باران زد تو. شال سفیدمشکی پشمی را پیچیدم دورم، رفتم توی آشپزخانه، یک فنجان کاپوچینو درست کردم با کمی دارچین رویش، و یک لینت قرمز. فکر کردم شاید راهش همین باشد، حافظهی سلول آسیبدیده را پاک کنم. نگاهم افتاد به لینت لیندور قرمز. همینقدر بعید و همینقدر دوردست. در جواب دوست قدیمیم گفتم که میآیم. فکر کردم بعد از نوشیدن قهوهام، دوش میگیرم میزنم بیرون. حافظهی سلول آسیبدیده را پاک میکنم. نوش. |
Comments:
Post a Comment
|