Desire knows no bounds |
Sunday, December 11, 2016 یک سفر درونی via ماجرا بخشى از متن: صبحِ زود نبود اما اینقدر هم دیر نبود تا همسرم بیدار باشد. حلیم را گرم کردم و در آن عسل ریختم. شیر را گرم کردم و با شکر سرخِ بهنمیر شیرینش کردم. یک نگاه به میز غذاخوری انداختم. صبحانهی خوبی بود. از شیر و گندم و عسل خوشم میآید. اینها بعد از هزاران سال خود را حفظ کردهاند. از سعدی هم مشهورترند و احتمالا دغدغهای برای حفظ محبوبیت خود ندارند. Labels: UnderlineD |
Comments:
Post a Comment
|