Thursday, April 6, 2017
IF
|
IF you can keep your head when all about you Are losing theirs and blaming it on you, If you can trust yourself when all men doubt you, But make allowance for their doubting too; If you can wait and not be tired by waiting, Or being lied about, don't deal in lies, Or being hated, don't give way to hating, And yet don't look too good, nor talk too wise:
If you can dream - and not make dreams your master; If you can think - and not make thoughts your aim; If you can meet with Triumph and Disaster And treat those two impostors just the same; If you can bear to hear the truth you've spoken Twisted by knaves to make a trap for fools, Or watch the things you gave your life to, broken, And stoop and build 'em up with worn-out tools:
If you can make one heap of all your winnings And risk it on one turn of pitch-and-toss, And lose, and start again at your beginnings And never breathe a word about your loss; If you can force your heart and nerve and sinew To serve your turn long after they are gone, And so hold on when there is nothing in you Except the Will which says to them: 'Hold on!'
If you can talk with crowds and keep your virtue, ' Or walk with Kings - nor lose the common touch, if neither foes nor loving friends can hurt you, If all men count with you, but none too much; If you can fill the unforgiving minute With sixty seconds' worth of distance run, Yours is the Earth and everything that's in it, And - which is more - you'll be a Man, my son!
Rudyard Kipling |
Labels: UnderlineD
|
اگر در آن زمان که همگان سرافکنده می گردند،
سر افراشته نگاه داری، گرچه بدان سرزنش شوی،
اگر آن زمان که همگان به تو بیاعتمادند،
اعتماد از خود سلب نکنی، و به آنان نیز حقِ شکورزی دهی؛
اگر توان انتظار کشیدن و خسته نشدن از انتظار را در خود بیابی،
یا آنکه از دروغهایی که تو را هم درگیرشان کردهاند، دوری گزینی،
یا آنکه منفور شوی اما راه ورود نفرت به درون سد کنی،
و با اینهمه خود را چندان خوب جلوه ندهی و عاقلانه نصیحت نکنی؛
اگر بتوانی رؤیا ببافی-- اما رؤیایت را بر خود مسلط نسازی،
اگر بتوانی بیندیشی-- اما اندیشهات را هدف نکنی،
اگر بتوانی با پیروزی و شکست روبرو شوی،
و با این هر دو طاغی یکسان مواجهه کنی؛
اگر تاب شنیدن حقیقتی که خود رواج دادهای بیابی،
آن زمان که با پَستیها و اراجیف درآمیخته تا کمینی برای جاهلان گردد،
یا آن زمان که تمام آنچه زندگیات را در پای ساختنش گذاشتهای، شکسته بینی،
اما دست به کار ساختن دوبارهاش با همان ابزار کهنهات شوی؛
اگر بتوانی پُشتهای از تمام موفقیتهایت بسازی،
و آنگاه آنرا در یک دست ورق قمار کنی،
و ببازی، و دوباره از نو شروع کنی،
و هیچ حرفی از باختت بر زبان نیاوری؛
اگر بتوانی قلب و مغز و اعضایت را وادار به ادامه مسیر کنی،
آنگاه که تمام توانشان را از دست دادهاند،
و به راهت ادامه دهی، با آنکه هیچ قوتی در تو باقی نمانده،
جز ارادهای که بر اعضایت حکم می راند که: مقاومت کنید!
اگر با رعایا همسخن شوی-- اما ارزشهایت را حفظ کنی،
یا آنکه با پادشاهان همقدم شوی-- اما مردم را ترک نکنی،
اگر نه از دشمنان آسیب پذیری و نه از نزدیکترین دوستان،
اگر همه مردمان را با تو سری باشد، اما با هیچ کس از حد فراتر نروی؛
اگر بتوانی دقیقهای بیرحم را پر کنی
از شصت لحظه که هریک ارزش تقلای فراوان دارد،
آنگاه، زمین و هر چه در آن است برای تو خواهد بود،
و -- مهمتر آنکه-- آنگاه بزرگ خواهی شد، فرزندم!
"رودیارد کیپلینگ"