Desire knows no bounds |
Monday, May 29, 2017
...
و در زمستانش ديگر درخت نمی داند كه آمد و رفته؟ پنجره نمی داند كه باز است يا بسته؟ و باد باد نمی داند بوزد، برود، وزيده است يا رفته؟ ... گهگاهی هم چنگ میزند بر سيمِ خارداری كه نوزد ديگر و بماند مثلِ يك تكه پارچهیِ ريشْريشْ و بالْبالْ بزند در بادِ ديگری اين باد... کامران بزرگنیا Labels: UnderlineD |
Comments:
Post a Comment
|