Desire knows no bounds |
Monday, June 26, 2017
دیروز سختترین روز زندگیم بود تو سال ۹۶، تا اینجا. سخت و پر تنش و طاقتفرسا. مدتها بود اینجوری سرخورده نشده بودم. اینجوری احساس ناتوانی و ناامیدی نکرده بودم. مدتها بود اینجوری خسته و دلزده نبودم از اوضاع. اوضاعی که بخش بزرگیش نتیجهی بیتعهدی آدماییه که رو حرفشون حساب کرده بودم.
طبق همیشهی آقای یونیورس، درست زمانی که خیال میکنی همهچی داره خوب پیش میره، میبینی در همون لحظه همهچی از درون در حال جویده شدن و ویرانی بوده. آوار همیشه رو سر آدم خراب نمیشه. گاهی ته دل آدمو سوراخ میکنه. یه تنهایی و سرخوردگی عمیق، استیصال مطلق، بیکه امیدی به کسی جایی چیزی.
|
Comments:
Post a Comment
|