Desire knows no bounds |
Thursday, September 28, 2017 عکسهاش رو که میری عقب پف صورتش میخوابه، کپسول اکسیژنی عظیمی که بهش وصله از کادر خارج میشه و موهاش نمره چهار میشه و ناگهان یک کیسه موی تراشیده شده براق قشنگ در ژانویه دوهزار و شانزده رو میبینی. بعد دوباره سرش مو در میآره، موهای مجعد و زیبای قهوهای، مصری و صاف، تابدار و سبز عقبتر، قرمز، بعد به ترتیب بنفش، نارنجی، سرخابی، نقرهای میشن. انگار کن "درخشش ابدی یک ذهن پاک" ولی در واقعیت. موهای نقرهای سفر میرن عکسها پرمیشن از سبزه و دامن گلدار و مهمانی. چند عکس اونورتر موها دوباره کوتاه میشن و دوباره میریزن.صورت ورم میکنه و دوباره عکسها پر میشه از شال و سرم و تخت بیمارستان و میری عقبتر و دوباره تابستان دوهزار و سیزده یک کیسه دیگه موی براق. ولی نترس برو عقبتر بازهم عقبتر و برس به قبل، به قبل همه این روزها، به سازها، به مهمانیها، به رنگ، به رنگ و به عکس بیستم مارس یکسال قبل، موهای به انتخاب کوتاه و دست در گردن مردی که هنوز ریشهاش سفید نشده. زیر عکس نوشته "ما در خانه ما" بعدش دیگه فقط چندتا عکسه. چندتا عکس کیک خانگی و چای و گربه. عکسهایی با زیرنویسهای از زندگی، از روزمرگی، عکس یک قوری سفید با گلهای قرمز روی کتری قرمز، زیرش نوشته "اولین چای در خانه جدید" امشب بهت فکر کردم، تصدق کله گرد و مدورت رفتم، برای جوانی و زیبایی و حسرت سرسرهات گریه کردم و از ته دل آرزو کردم کاش Labels: UnderlineD |
Comments:
Post a Comment
|