Desire knows no bounds |
Friday, October 27, 2017
سرخپوست طی هفته دو سه بار زنگ زده بود که هر بار میسد-کالش رو ندیده بودم تا دو سه ساعت بعدش. فلذا پیغام گذاشته بود که ببخشید نشد بیام واسه میزت و اینا. امروز صبح اما ساعت ۹ زنگ زد و دیگه تلفنشو جواب دادم و حال و احوال و تو هفتهی آینده حتما میام میزا رو روبراه میکنم و اینا، سپس فرمود امشب میای بریم خونهی فلانی مهمونی؟
بابا من وقتی از میز حرف میزنم لیترالی دارم از میز حرف میزنم. مهمونی بیام میز میشه واسهم آخه؟ Labels: روزنگار شکستهدلی |
Comments:
Post a Comment
|