Desire knows no bounds |
Sunday, November 19, 2017
ابله عزیزم از اون سر دنیا پا شده اومده تهران، برام رنگ و جوهر و روغن و تینر و تنظیف و پنبه هم آورده، پنبه حتا. و یه قوطی پر علف، ازون علفایی که خودش میکاره. بعد؟ بعد دست به میزام نزد و سه ساعت تمام نشستیم موزیک گوش دادیم حرف زدیم حرف زدیم حرف زدیم. درست عین پریشب. و؟ و پاشد رفت. موقع رفتن یه سری دستورالعمل و شیوههای جذب رنگ چوب رو بهم یاد داد و سپس در حالی که من تو چشمام این بود که چرا داری اینا رو واسه من توضیح میدی، گفت آیداجان میزا رو میذارم خودت رنگ کنی. برات خوبه. و؟ و رفت.
خب جوهر و تینرو که سر کوچه هم میفروختن هانی:| Labels: روزنگار شکستهدلی |
Comments:
Post a Comment
|