Desire knows no bounds |
Monday, February 12, 2018
پای کسی ایستادن شاید سنگینترین وزنهی هر رابطه است، جدیترین محک هم، مهمترین خاطرهی هر رابطه هم شاید. اما راستی پای کسی ایستادن یعنی چه؟ در روزگاری که هر کس وقتی با کسی گذرانده حتما میشمرد این پای دیگری ایستادن را. میشود آیا که همه پای هم ایستاده باشند؟
زندگی به من یاد داده، با درد و تاوان و تلخی البته، برای پای کسی ایستادن اول باید از جای خودت تکان بخوری. آن هم نه کمی و اندکی. اگر کسی آمده و سر به دامانت گذاشته، اگر خاکی بودهای که نهالی در دلت کاشتهاند، اگر برجی بودهای که کبوتری پناهت آورده، و خلاصه که اگر پیش و پس از واقعهی یکی شدن، تو همان جا هستی که بودهای، راستش این است که تو جای خودت ایستادهای، نه پای کسی. حتی اگر ابی ترانه برایش خوانده باشد. دوم که گمانم این جابهجا شدن باید با خواست و اراده بوده باشد. باید تو که پای این وطن ایستاده یا نشستهای، انتخاب یا انتخابهایی داشتی برای رفتن، او که پای اعتقادش ایستاده، چیزی غیر اعتقادش را باید بلد یا دستکم فهمیده باشد، یا من که ایستادهام پای تصمیمم، غیر تصمیمم چارهای هم داشته باشم که تصمیم باشد نه ناچاری. وگرنه روغن ریخته و نذر امامزاده را که همه بلدیم و همه اما به روی خودمان و هم معمولا نمیآوریم. سوم هم زمان است. اگر جایت را تکان دادهای به جای سختتری و اگر انتخاب کردهای این جابجا شدن را و مختار بودهای به جابهجا نشدن، باید مدید و بادوام باشی تا بیارزد اسمش را گذاشت ای کسی ایستادن. با یک تکان و چند روز و چند بار تحمل و بعد بریدن، میشود گفت پای کسی ایستادهایم. همان قدر که میشود بباورشششش نکنیم، حتی خودمان. اما راستی، سختترین و بایستهترین و شایستهترین کسی که نمیشود پایش نایستی را میشناسی؟ توی آینه نگاه کن، پیدایش میکنی. کسی که پای خودش نمیایستد، اگر دیدی که پای تو ایستاده حق داری که بترسی و بپرسی که چرا. آن که ایستاده پای تو، اگر میداند زیر پای خودش را خالی کرده، پس میداند که دارد از خودش فرار میکند. این که تو هم بدانی یا ندانی را من نمیدانم. فقط میدانم که عاقبت میفهمی. دیر یا زودش را هم خودت خواهی فهمید. با سوخت یا سوزش. روی پای خودت بایست رفیق. وگرنه تا آخر عمر روی پای دیگران ایستادهای، نه پای هیچ کسی. Labels: UnderlineD |
Comments:
Post a Comment
|