Desire knows no bounds |
Tuesday, February 20, 2018
دلم نمیخواد آدما رو با پیژامه ببینم. دلم نمیخواد روی تخت بیمارستان ببینمشون. توی توالت. فردا صبح بعد از یک شب مستی طولانی، با سردرد و موها و ریشهای نامرتب و هنگاور. دلم میخواد آدما به تصویر روز اولشون ادامه بدن. نمیشه. نشدنیه. از اونور اما تصویر پیژامهپوش آدما، یه جورایی اون فرست ایمپرشن اولیهم ازشون رو مخدوش میکنه. دلم میخواد تو قالب دربستهی خودم نگهشون دارم. میدونم هم که شدنی نیست.
|
Comments:
Post a Comment
|