Desire knows no bounds |
Monday, August 6, 2018
مورد عجیبِ رانگ تایم-رانگ پِلِیس
دیشب از وسط کنسرت نامجو پیغام داد که هنوز که هنوزه نشده «ای ساربان» نامجو رو بشنوم و به تو فکر نکنم. نوشت همچنان عزیزترینمی. هیچکس رو نمیتونم اینقدر دوست داشته باشم که تو. هیچکس اینجوری بهترین نبوده که تو. نوشت هروقت بخوای من هستم، نو متر وات، هنوز، همچنان. با خودم فکر میکنم کاش میشد با اون آدم، که بیاغراق یکی از عزیزترین آدمای زندگیمه هنوز، بریم سفر. معاشرت کنیم. سبک و بیدردسر. قدیم، همهش من در وضعیت «برههی حساس کنونی» بودم و همیشه در وضعیت رانگ تایم-رانگ پلیس. اون، آدم مچور و آندرستندینگِ رابطه بود که من همیشه انتظار داشتم موقعیتم رو درک کنه که میکرد هم، که کرد هم. فکر کردم الانم باز دوباره تو یکی از اون موقعیتهام حتا. گیرم این بار به خواسته و میل خودم. با این آدم اما، کاش میشد یه ماه بریم توی پرانتز، فارغ از مناسبات زندگیهای شخصیمون، چند صباحی رو با هم وقت میگذروندیم. همیشه فکر میکنم آی او هیم ذیس، آی او هیم اِ لات. |
Comments:
Post a Comment
|