Desire knows no bounds |
Sunday, September 23, 2018
امروز یکم مهره. همیشه مهر ماه خوبی بوده برام. ساعت سهی صبحه اما خوابم نمیبره. پولانسکی تو اتاقخواب، خوابیده. من اومدهم این طرف پای کامپیوتر، مشغول کار. الان بعد از چند تا ایمیل جواب دادن، هوس کردم بیام تو وبلاگ. کامپیوترم یه آیمک بزرگه، خیلی بزرگ. بزرگ ازین بابت که هنوز بعد از اینهمه سال، خریدنش یادم مونده. مهمترین چیزی بود که سالها پیش، وقتی از ساختمون گاندی نقلمکان کردم به ساختمون ایرانشهر، خریدم. یادمه چه حس رضایتی داشتم بابتش. حس اینکه منی که هیچوقت در زندگیم برای امرار معاش کار نکرده بودم و همیشه مرفه بیدرد بودم و دغدغهم هیچوقت پول نبود، یههو سبک زندگیم رو عوض کرده بودم و حالا بعد از یکی دو سال رو پای خودم وایستاده بودم بالاخره.
الان اما، امروز، راضیترینام نسبت به تمام سالهای قبل. جایی وایستادهم که لااقل هشتاد درصدش واقعیه و حاصل تلاش خودمه. دارم برای ساختن چیزهایی کار میکنم که بهشون اعتقاد دارم و از پسشون بر میام. زندگیم رو سر و سامون دادهم در حد بضاعت خودم، حال خودم و بچهها خوبه، آدمهای فرساینده و اشتباه رو از زندگیم حذف کردهم، برای ادامه دادن راههای جدیدی که شروع کردهم به قدرکافی انرژی و انگیزه دارم، آدمای خوبی دور و برمان، و ؟ و پولانسکی اون طرف تو اتاقخواب خوابیده. |
Comments:
Post a Comment
|