Desire knows no bounds |
Tuesday, March 24, 2020
ناخنهام جوری شدهن که انگار با دست مزرعه رو شخم زدم.آخرین بار ناخونام جلیش مشکی بود و خب واضح و مبرهنه که اصلاً خود آدم نمیتونه ریمووش کنه. از بد حادثه اما کرونا شروع شد و مانیکوریستم خبر داد که دیگه نمیرن سر کار. بنابراین وقت طلایی صبح ۲۸ اسفندم کنسل شد و من موندم با مقادیری ناخن جلیش بالا اومده.
از اونجایی که سالهاست دست به ناخنهام نمیزنم و همیشه میرم پیش مانیکوریست، عملاً برای یه مرتب کردن ناخون سه دور گیج میزنم. بیس و لاک و تاپ کوت که بماند. پدیکور هم که اصلاً فکرشو هم نمیکنم. دستام اما هر وقت نگاهشون میکنم رسماً حالم بد میشه. این قرنطینه هر خوبی بدیای که داشت، برا آدمای مو کوتاه و ناخن-آبسسد اصلاً مناسب نیست.
××××××××××
امروز در عوض یه قورباغهی بزرگ کاری رو قورت دادم و خیالم راحت شد. اصلاً اگه میشد تمام قسمتای کار رو خودم انجام بدم چقدر بهم خوش میگذشت. تو این مدتی که شخصاً دارم بخش فروش و انبار رو سوپروایز میکنم، دریافتم که صرف دستورالعمل و مکانیسم اجرایی رو یاد دادن کمک زیادی نمیکنه به کارمند. لازمه خودش هوش و خلاقیت و تمرکز داشته باشه، در غیر اینصورت من مدام غر خواهم زد و اون مدام دور خودش خواهد چرخید.
این تجربهی کار کردن با آدم شلختهی ذهنی و بیتمرکز رو چون قبلاً داشتهم، دیگه به هیچ عنوان حاضر نیستم تکرارش کنم. دیگه کار رو از همون اول به کسی واگذار نمیکنم تا مطمئن شم سیستمش رو داره دقیقاً مثل من انجام میده.
××××××××××
آفت سیستم ما، پیغامها و چتهای واتساپیه. روند کار بابت همین پیغامهایی که گم و گور میشن مختل میشه. لذا از ماه پیش یه فرایند بوروکراسی پلاس بایگانی رو توی قسمت فروش راهاندازی کردم و یک ماه تمام بالا سرش وایستادم و دبل چک کردم تا بالاخره بیغلط داره پیش میره. هر دو پرسنل جدید هم بسیار تیز و باهوشن و ظرف یکی دو روز کل گودر رو فهمیدن. داره نظرم نسبت به دهه هفتادیا عوض میشه. بانمک و باانرژی و مؤدبن، خودشون خلاقن و دنبال کار رو میگیرن، از عهدهی جمع و جور کردن مسئولیتشون بر میان و با علاقه و دقت کار میکنن.
××××××××××
امروز رفتم سراغ انبار، قسمتی که هزار ساله ذهنمو درگیرش کرده. فکر کردم تا خودم نرم توش، هیچوقت به اون آمار دقیقی که میخوام دست نمیابم. همینطور هم شد. سه چهار ساعتی وقتمو گرفت اما در عوض یه نفس راحت کشیدم از این که بالاخره یه نقطهی صفر کلوین داریم تو سیستم که خودم بهش اعتقاد دارم و میدونم دقیقه و مو لای درزش نمیره. برای مینتین کردنش هم میخوام کامل به دفاتر انبار قدیمی روی بیارم و بچهها رو از هر گونه رد و بدل کردن آمار توی چت منع کنم. داریم پیش میریم به سمت سیستم کاسبهای قدیمی بازار.
××××××××××
دو روز که میای خودت بالا سر کار وایمیستی، تمام حرفای پرسنلت برات رمزگشایی میشن. اینکه فلان چیز رو الان هیچ مغارهای نداره، ولی خودم میرم میبینم اولین مغازه سر کوچه داره. این که آرشیو کردن فلان چیز دو ماه زمان میخواد حداقل، خودم وای میستم بالا سرش و دو روزه با نهایت دقت و نظم بسته میشه کار. اینکه سیستم جدید سخته و نمیشه باهاش کار کرد، در حالیکه به یمن مسئول آیتی باسوادمون هر کسی اون جزوهی سه صفحهایش رو بخونه سه سوته میتونه بشینه پای سیستم فروش.
××××××××××
دیگه یاد گرفتهم هر جا ببینم کسی غر میزنه، پرخاش میکنه، اشتباههای مداوم داره یا از زیر کار میخواد در بره، دو حالت بیشتر نداره. ۱: تنبله. ۲. کمهوشه و تمرکز مناسب برای کار ذهنی نداره. والسلام. باقی بهانههاشون صرفاً توجیه و فرافکنی خواهد بود.
××××××××××
خلاصه که کرونا با تمام استرس و حواشی مربوطهش، و از سلمونی و اسپا که بگذریم، باعث شده بشینم یه زیرساختتکونی حسابی بکنم و دیگه مسئولیت رو از بدو امر به کسی واگذار نکنم. جملهی طلایی امسال: فقط همینی که من میگم رو انجام بده. خلاقیت و ارزش افزوده داشتن واسه سیستم پیشکش، ایشالا مراحل بعدی.
|
Comments:
Post a Comment
|