Desire knows no bounds |
Thursday, April 23, 2020 قهرمان محبوب یا ضد قهرمان مطرود سال ۱۹۴۸، روبرتو روسلینی نامه مختصری با این مضمون دریافت کرد، «آقای روسلینی عزیز، فیلم «رم، شهر بیدفاع» شما و پاییزا (از خودیها) را دیدهام و از دیدن هر دو لذت بردهام. اگر نیاز به بازیگری سوئدی دارید که انگلیسیاش خیلی خوب است، زبان آلمانیاش را فراموش نکرده، فرانسه چندان قابلفهمی ندارد و از زبان ایتالیایی فقط «ti amo» (عاشقاتم) را بلد است، حاضرم بیایم و در فیلمی با شما کار کنم.» نامه را اینگرید برگمان امضا کرده بود؛ بازیگری که در آن سالها عزیزکرده هالیوود بود، «کازابلانکا»، «زنگها برای که به صدا درمیآیند» و «بدنام» هیچکاک را بازی کرده بود، اما از بازی در این نقشهای قراردادی خسته شده بود و زندگی زناشوییاش هم دیگر چنگی به دلاش نمیزد. همان روزها، روبرتو روسلینی حسابی در اروپا معروف شده بود، نقش پررنگی در سینمای نئورئالیست ایتالیا داشت و فیلمهای صادقانهای میساخت درباره مسائل دنیای واقعی با حضور نابازیگران. روسلینی هیچ منتظر این نامه عشوهگرانه مختصر نبود. از آن طرف هم آدمی بود فرصتطلب، خانمباز و دمدمی. فکر کرد بهترین فرصت برای تغییر برایش پیش آمده، هم تغییر دادن سبک فیلمسازیش و هم تغییر دادن سینمای ایتالیا. عنان از کف داد و برگمان را به رم دعوت کرد و در چشم بر همزدنی فیلمنامهای را که برای معشوقاش، آنا مانیانی، نوشته بود اصلاح کرد که داستاناش در یکی از جزایر آتشفشانی و دلمرده سیسیل میگذشت. برگمان تبدیل شد به الهه جدید روسلینی و هنرش ابعاد تازهای پیدا کرد. روسلینی درست پیش از ورود برگمان به زندگیاش سهگانه جنگ -«رم، شهر بیدفاع»، «پاییزا» (از خودیها) و «آلمان، سال صفر»- را ساخته بود که بسیار تحسین شده بود. اما سهگانه بعدیاش غیرمنتظره بود: در حالی که هر دوی آنها هنوز در پیوند زناشویی قبلیشان بودند، از هم صاحب فرزند پسری شدند. برگمان یکشبه از قهرمان محبوب به ضد قهرمان مطرود تبدیل شد. کلیسای کاتولیک متهم اعلاماش کرد و مجلس سنای آمریکا دستور ممنوعیت فیلمهایش را صادر کرد. این بدنامی سایهاش را بر فیلمها انداخت و فیلمها از نظر هنری و تجاری شکستی تمامعیار خوردند و خیلی زود از پرده سینماها پایین کشیده شدند. فیلمها در شرایط ناآرامی ساخته شده بودند. بخش عمدهای به این دلیل که زوج بعد از مختصرترین ماهعسلِ ممکن روزبهروز نسبت به هم بیگانهتر میشدند و دلیل دیگرش هم رفتارهای غیرمتعارف روسلینی حین کار بود. در فیلمهای روسلینی به شکل رسمی از فیلمنامه خبری نبود، روسلینی به خودش زحمت نمیداد بازیگران را راهنمایی کند و خیلی سنجیده و حسابشده مشکلاتی حین کار پیش میآورد که فضای روانی دلخواه را برای ساختن فیلماش به وجود بیاورد. روسلینی اساسا به سلاحی مسلح بود که گراهام گرین ناماش را گذاشته بود: «تراشههای یخ در قلب» و میگفت همه هنرمندها باید به آن مسلح باشند. کارهای روسلینی باعث میشد رفتارش هم سادیستی بهنظر برسد و هم غیرحرفهای. هر دوی آنها پنج سال در این رابطه ماندند که به طلاقی پیچیده و پر فضاحت ختم شد که از یک طرف، یا کلیسا به رسمیت نشناختاش یا از طرف دیگر، اگر شناخت، در اکراه مطلق بود. روسلینی برگمان را در چهار فیلم از خشنترین و خردمندانهترین فیلمهایی که تا امروز درباره ازدواج ساخته شده کارگردانی کرد: استرومبولی، اروپا ۵۱، سفر به ایتالیا و ترس. ازدواج روسلینی که انگار از همان روز اول سرنوشت محتوماش روشن بود، بعد از جدایی پیشبینی شده در فیلم «سفر به ایتالیا» چندان نپایید. برگمان برای ساخت فیلمی به انگلستان رفت و روسلینی هم برای ساخت مستندی به دعوت جواهر لعل نهرو به هندوستان رفت. رسوایی بعدی وقتی اتفاق افتاد که روسلینی که هنوز در حکم همسر قانونی برگمان بود، با همسر تهیهکننده فیلماش همبستر شد و این رسوایی آنقدر بالا گرفت که روسلینی مجبور به ازدواج با این زن شد. برگمان زن مستقلی بود، عزماش جزم بود و جاهطلبیهای زیادی داشت، اما نسبت به بازیگران دیگر هزینه فراوانی برای جاهطلبیها و آزادیهای شخصیاش پرداخت. [ + ] Labels: UnderlineD |
Comments:
Post a Comment
|