Desire knows no bounds |
Friday, June 12, 2020
مشکلاتم کمابیش حل و فصل میشوند. آن هیولای بزرگ هر بار میترساندم، پس از اندک زمانی اما کوچک و کوچکتر میشود و مرا بابت آنهمه ضعفی که از خود نشان دادهام شرمسار و خجالتزده میکند. امروز با دکتر بونار ملاقات کردم. با اینکه از آکسفورد دکترای ادبیات دارد بسیار فروتن و متواضع است و البته بسیار خوشسیما و خوشقامت. هر آشنایی تازه، بارقهای بر قلبم میتابانَد. آن خوشآمدهای نخستین، آن علاقهی بیحد و حصر و ستایشهای شگفتآورشان نسبت به خودم را میستایم. این که پرستیده شوم چشمهای در دلم میجوشد و سرخوشم میکند. ماههای بعد اما، مردها سردرگمم میکنند. انگار یک دست اضافی داشته باشی که ندانی به چه کار میآید. این امر اما هیچوقت مرا از هیجان ملاقاتهای تازه، معاشرتهای متعدد و آشناییهای نامعقول اما جسورانه برحذر نداشته است.
خاطرات خانهی ییلاقی --- سیلویا پرینت
Labels: las comillas |
Comments:
Post a Comment
|