Desire knows no bounds |
Wednesday, September 30, 2020 بهبه، پنجره رو باز گذاشتم بوی شب و حیاط خیس اومد تو اتاق سردم شد رفتم پیژامه نرم کمرنگ پوشیدم یه گلابی برداشتم خزیدم زیر پتو با کتاب. عاشق اینم سردم شه جوراب بپوشم برم زیر پتو. ناخونامم امروز رفتم درست کردم دیگه از دیدن دست و پام حالم بد نمیشه. برنامهم اینه فردا همهچیو مرتب کنم و کارای شنبه رو پیشاپیش ببندم سپس برم تعطیلات تا شنبه ظهر. به مگسهای مغزم هم پیفپاف زدم. وقتی کاری از دستم برنمیاد برنمیاد دیگه. به قدر زورم کارمو درست انجام میدم و بعد تعطیل میکنم میرم خونه. شنبه میشینم دوباره فکر میکنم. |
Comments:
Post a Comment
|