Desire knows no bounds |
Saturday, October 17, 2020 در دومین تئاتر عجیب زندهی زندگیم شرکت کردم. هر دو بار به طرز مرغوبی های بودم. بار اول همهچیز عجیب و گروتسک بود و این بار عجیب و ترسناک و واقعی. چه قدر زندگی بیرحم و ترسناکه و چه قدر آدمها همین بغل گوشمون دکتر جکیل و مستر هایدن. تکاندهنده بود. هنوز تحت تأثیرشم و هنوز اونقدر فاصله نگرفتهم که بتونم بهش فکر کنم. به طرز مرغوبی های بودم. مغزم از روی اسکرین سیور کار میکرد. دفعهی قبل فقط اکت داشتم و این بار فقط دیالوگ. بدون این که مطمئن باشم چی کار کردم و چی گفتم. این دو تجربه، عمیقترین و بیرحمترین بازیهای زندگیم بودهن تا حالا. اگه دفعهی سومی در کار باشه دلم میخواد یه آیز واید شات باشه.
|
Comments:
Post a Comment
|