Desire knows no bounds |
Friday, October 23, 2020 نوتیفیکیشن ایمیلشو که دیدم، ضربان قلبم رفت بالا. نوشته یه وقتی که زندگی آرومتر شد، میریم پولونزیا، یادته که؟ شک ندارم یادته. میریم پولونزیا. یه هفته نه. یه هفته کمه. یه ماه. یه ماه میریم با آسمون آبی و آفتاب گرم و دریای گرمتر زندگی میکنیم. «یه هفته»موندن میشه سفر. میشه توریسم. هولهولکیه. «یه ماه» اما میشه زندگی. میشه یه تیکهی مهم از زندگی. هول نیستیم همهجا رو تندتند بریم ببینیم و نوک بزنیم. سر صبر میریم لب آب، تو آفتاب، تو دریا. اونجا هیچ جایی نداریم که بریم جز پیش هم بودن. هیچ کاری نداریم بکنیم جز با هم بودن. بالاخره بعد از اینهمه سال انتظار، میتونیم با هم حرف بزنیم، سر صبر. با هم زندگی کنیم، سر صبر. شاید حرفامون نتیجه داد. شاید نه. بیشک اما اون یک ماه رو زندگی میکنیم. تو با آفتاب و دریا، من زیر نور ماه وقتی بیدار موندهم تا تماشات کنم وقتی خوابی. مثل قدیمها. یک وقتی، کرونا که آروم بگیره، باید بریم پولونزیا. زندگی کوتاهه. نوتیفیکیشن ایمیلشو که دیدم، ضربان قلبم رفت بالا.
|
Comments:
Post a Comment
|