Desire knows no bounds |
Monday, December 7, 2020 یک شب دقیقتر بخواهم بگویم یک روز بعد از ظهر خانه را مرتب کرده چند نوع غذا پخته گذاشته سرد شوند ریختهشان توی ظرفهای دردار چیدهشان توی یخچال آشپزخانه و کشوها و کمدها را مرتب کرده لباسهای مورد علاقهاش را آویزان کرده یک کاپشن شلوار نرم خاکستری با یک جفت کتانی سفید پوشیده توی کولهاش دو تا کتاب گذاشته و مداد و دفتر و شارژر موبایل و یک بلوز و یک شلوار و یک مسواک مسواک؟ یقهاسکی سیاه و شلوار چهارخانه و بوت مشکیاش را که همین نیمساعت پیش از تنش درآورده انداخته روی تخت را حالا مرتب گذاشته روی صندلی نگاهی به دور و بر انداخته یک آباژور توی هال و آن یکی توی سالن را روشن گذاشته برگشته توی اتاقخواب نگاهی به دور و بر انداخته گوشهی پتو و لبهی ملافه را صاف کرده کوله را روی دوشش انداخته یک شال پشمی پیچیده دورش در را پشت سرش بسته و رفته. کلید؟ به روال همیشه روی در است. |
Comments:
Post a Comment
|