Desire knows no bounds |
Sunday, December 6, 2020 دارم از تراپی میام. بعد از سالها رفتم پیش یه تراپیست جدید. تراپیستی که اعتمادمو جلب کرده تو یک سال گذشته با داروهاش. امروز بالاخره بعد از یک سال تراپی رو شروع کردیم. شروع کردم به گفتن و جواب سؤالهاشو دادن. کمی که گذشت، دست گذاشت رو زخمم. رو زخم عمیقی که گمونم هزار ساله مخفیش کردهم. دست گذاشت رو زخمم و فشار داد و فشار داد تا چرکهاش در بیاد. حالا حالاها مونده اونهمه چرک تخلیه شه. ولی اونقدر زخمه رو ایگنور کرده بودم و اونقدر پس زده بودمش که دیگه یادم رفته بودش. ترس، حقارت، خشم. الان؟ دردم اومده. خیلی. درد دارم.
|
Comments:
عباس رو به کی فروختی؟
Post a Comment
|