Desire knows no bounds |
Sunday, April 25, 2021 خوراک را ریختم توی قابلمه و زیرش را روشن کردم. قلقلیهای کوچک با سیبزمینی و هویج و لوبیا سبز و آلو. نان را از فریزر گذاشتم بیرون یخش باز شود. رفتم توی اتاقخواب، توی دستشویی، صورتم را با فوم پاککننده شستم و تونر زدم و کرم شب. دستهایم را با کرم آرگان مفصل به هم مالیدم. برگشتم توی آشپزخانه. زیر قابلمهی نیمگرم را خاموش کردم. کتری را روشن کردم و تا آب جوش بیاید رفتم سراغ یخچال. پنیر نداریم. کره و مربای به را درآوردم گذاشتم توی سینی. و نانها را. توی یک ماگ بزرگ یک تیبگ ارل گری انداختم رویش آب جوش ریختم دکمهی کتری را زدم خاموش شود. گذاشتم تیبگ نیم دقیقهای توی لیوان بماند. دیدم حوصله ندارم. کم رنگ و رو تیبگ را درآوردم انداختم توی سطل. روی چای خطهای کف موازی درست شد. عین خطهایی که بعد از حاملگی روی رانهایم افتاده. با سینی صبحانه رفتم توی تخت. ساعت ده شب. یک لورازپام ۲ خوردم لپتاپ را باز کردم همزمان با چای و کره و مربای به دو اپیزود باقیماندهی سریال اسپلیت را ببینم، سیزن ۲. یادم افتاد یادم رفته قابلمهی خوراک را برگردانم توی یخچال.فکر کردم خب کف قابلمه داغ بود و ممکن بود طبقهی یخچال ترک بخورد. فکر کردم شاید وسط سریال خوابم ببرد. خوراک تا فردا خراب میشود. فکر کردم اگر وسط سریال خوابم گرفت سینی صبحانه را میگذارم همین پایین تخت تا خواب از سرم نپرد. کره چی؟ تا صبح آب میشود. فکر کردم ولش کن. حوصلهشان را ندارم.
|
Comments:
Post a Comment
|