Desire knows no bounds |
Saturday, November 6, 2021
بکی از بالاترین حال خوشیها رو تجربه کردم. چندتا اتفاق پشت سر هم، پر از غریزه و پر از اعتماد و یه دوستداشتن جاافتاده و عمیق. و میم. چطور ممکنه بعد از اینهمه سال یه هو یه شبه یه مرحله بری بالا!
و بعد؟ یه پیغام، یه پیغام عاشقانهی عجیب، بعد از ده سال؟ از تنها تنها تنهامردی که عمیقاً دلم میخواست پارتنرم باشه ولی نشد، نمیشد. چند قاره اونورتر بود. یاد پست «بروژ» افتادم. خوندیش؟
|
من پست بروژ رو يه جايي خوندم و بعد رسيدم به اينجا. امشب كه خيلي بي حس و حال و گم بودم، از آخرين پست شروع كردم به خوندن تا رسيدم به اين.
بروژ رو نه يكبار كه چندبار خوندم و خودمو ديدم و حالا ميبينم چه نزديكه دلم به دلت.
كاش بلد بودم بهتر بنويسم و حسمو منتقل كنم