Desire knows no bounds |
Tuesday, January 4, 2022 حالم یه حالیه که نمیدونم مالیخولیاست یا سرماخوردگی یا شیدایی یا کرونا یا تأثیر داروهای جدید. تست کرونام منفیه، حالم ولی حال مثبتی نیست. یه مگس کوچیک داره تو کاسهی سرم به صورت مختصر و مدام پرواز میکنه. گز گز و منگی و ضعف شدید. یه جورایی شبیه حال بعد از دراگ. به تراپیستم گفتم دو ماهه تِنسم. دو ماهه فشردهست بدنم، فیزیکی. هر وقت به خودم میام میبینم در حال فشار دادن دندونامم، بدنم خودش رو سفت نگه داشته انگار داره روی لبهی چیزی حرکت میکنه و هر لحظه در حال سقوطه. دو ماهه تنم خودشو رها نکرده، نمیکنه. قبلاً ذهنم تِنس بود و بدنم رها، الان ذهنم رهاست و بدنم تِنس. ضمن اینکه اونجاهایی که با رها بودن مغزم مواجه میشم، جاهایی که زیاد حرف میزنم یا زیادی حرف میزنم، یعنی حرفهایی رو میزنم که معمولاً نمیزدم، در لحظه برام جذابه ولی بعدش اوه. تمام سلولهای مغزم فرمان پشیمانی میدن. فرمان میدن برگرد به همون فاز درونگرات. به همون فاز پرایوت کردن وبلاگت. به فاز استوریهای کلوز فرندز اونلی. یه جایی مغزم معتقده مگه قراره به کی حساب پس بدی؟ به کسی چه. مگه بار اولته خودتو میذاری در معرض نمایش؟ در معرض قضاوت؟ ازونور هم اما شروع میکنه به این که چه فضیلتی داره برات که همه چیو بگی همهچیو واسه همه تعریف کنی مدام در حال پخششدن رو شبکههای مختلف اجتماعی باشی. محافظهکار شدهم؟ از عواقبی میترسم که نمیدونم چیه؟ نمیدونم. دو ماهه تِنسم. دو ماهه فشردهست بدنم، فیزیکی. هر وقت به خودم میام میبینم در حال فشار دادن دندونامم، بدنم خودش رو سفت نگه داشته انگار داره روی لبهی چیزی حرکت میکنه و هر لحظه در حال سقوطه. دو ماهه تنم خودشو رها نکرده، نمیکنه. شاید بدنم داره نسبت به تغییرات مغزم واکنش نشون میده. شرمندهست ازم؟
|
Comments:
Post a Comment
|