Desire knows no bounds |
Tuesday, August 9, 2022
«دسته گلی برای الجرنون»
وسط یکی از تلخترین و مخربترین مکالمههای زندگیم بودم. سه ساعت تمام بیوقفه مورد حمله قرار گرفته بودم و بعد از همون دقایق اول، گیج و مات با عرق سرد و بدنی سرتاپاخیس در سکوت فقط به حرفهای طرف مقابلم گوش میدادم و هی هر لحظه در خودم فرو میریختم. تو مغزم مدام با خودم تکرار میکردم آیدا طوری نیست، حواست باشه داره «گس لایتینگ»ت میکنه، به خودت مسلط باش. اما میدونی چیه؟ هزاربار که خونده باشی و شنیده باشی، یه وقتی ناغافل که در معرضش قرار میگیری فریز میشی و اونقدر فشار روت زیاده که از هر عکسالعملی باز میمونی. ۳ ساعت تمام داشتم تخریب میشدم و قادر نبودم هیچ جملهای برای دفاع از خودم به زبون بیارم. قادر نبودم هیچ عکسالعملی نشون بدم. بعد از نیم ساعت اول مکالمه، در اوج تخریب شخصیتیای که داشتم میشدم، همون لحظهای که داشتم مرور میکردم که طرف داره گس لایتینگم میکنه، درست در همون لحظه با خودم فکر میکردم اگه این یه توهم باشه و حرفاش درست باشه چی؟ نکنه الکی دارم برای تبرئهی خودم برچسب گس لایتینگ میزنم رو حرفاش و نکنه همین آدم بیکفایتی باشم که داره میگه؟ و فکر کن، من، منی که به زعم خودم تهِ اعتماد به نفسم، در اون لحظه، تو اون لحظاتی که داشتم فرو میپاشیدم با هر کلمه، تنها و تنها به این فکر میکردم که بعد از این مکالمه چه جوری زندگیمو تموم کنم. خیلی بدیهی داشتم ساعتها حین شنیدن حرفاش به خودکشی فکر میکردم. نه عصبانی شده بودم، نه خشمگین، نه تن صدام تغییر کرده بود، نه چیزی. بیهیچواکنش بیرونی داشتم متلاشی میشدم در تمام دقایق مکالمه. و هی حین هشدار دادن به خودم، که حواست باشه این آدم داره چه بازیای میکنه باهات، در همون لحظات دستکم ۳۰٪ حرفاش جذب مغزم میشد و باورشون میکردم. مدام به این فکر کردم که چه ناکارآمدم، چه ناتوانم چه ممکنه راست بگه و ته مکالمه، هیچی برام باقی نمونده بود. یه تودهی لهشدهی مچالهشده در خود. اون وسط، درست وقتی که داشتم راههای هیستریکی که به ذهنم میرسید رو مرور میکردم، هی زنگ در خونه رو زدن. وسط اون فشار و استرس، رفتم با عصبانیت پرسیدم با کی کار دارین؟ یه پیک بود که گفت برای خانم فلانی یه دستهگل آوردم. خانم فلانی من بودم و فرستنده، ناشناس. خیلی کائناتطور به نظر میاد، ولی به جای واکنش هیستریک، رفتم گلها رو تحویل گرفتم و انگار یکی یه طناب انداخته باشه ته چاه، آروم آروم خودمو کشیدم بالا. الان؟ نشستهم
بیرون، دم چاه، شکسته و خسته. #gaslighting #gaslightingawareness
#گس_لایتینگ
|
Comments:
Post a Comment
|