Desire knows no bounds |
Tuesday, September 2, 2025 یه جاهایی، جاهای مشخصی که هردومون میدونیم واقعیت چیه، منِ قصهپرداز ترجیح میدم واقعیت رو به روم نیارم. تو اما از هیچ فرصتی نمیگذری که یادم بیاری «هی، حواست باشهها، واقعیت اینه». این تو بازیای که هردومون میدونیم بازیه، یهجورایی جرزنیه. یا به هوش من اعتماد نداری، یا این بازی برات زیادی شبیه واقعیته.
«وقتی میبینم کسی ازم خوشش میاد، نه تنها نمیگم خوشم میاد، که لگد هم میزنم»… اگه اینو به یه تازهوارد بگی، میشه اسمشو گذاشت شفافسازی یا سلب مسئولیت. ولی من همونم که خودت یه روزی اومدی بهش گفتی «تو تا ابد مسئول چیزی هستی که اهلیش کردی، تو مسئول گلتی.» این دوتا از یه قانون تبعیت نمیکنن. این دوتا مال یه بازی نیستن. همینجاهاست که من یه قدم قابلمهای میرم عقب. یه قدم قابلمهای ازت دور میشم. .With him, it was always like bubbles about to break; too fleeting to touch, too fragile to last Memories of that Summer --- Virginia Golf |
Comments:
Post a Comment
|