Desire Knows No Bounds |
Tuesday, March 20, 2018
تو اردیبهشت، قراره چندتا دورهی جذاب برگزار کنیم تو ایگرگپریم. اسم دورهها هنوز فیکس نشدهن اما موضوعشون مشخصه: بررسی جهان سینمایی شانتال آکرمن، رانسیر و انقلاب زیباشناختی، کندخوانی متون ادبی، و و و «میوزیک اپریشیشن، ارتقاء سواد گوش»!
دیروز با مدرس دورهی موسیقی جلسه داشتم. اولین باره که دارم یه کلاس تو این زمینه برگزار میکنم و برام حیطهی کاملا جدیدی محسوب میشه. ازونجایی که خودم هیچ سواد موسیقیایی و هیچتر سواد شنوایی ندارم، ایدهای نداشتم جلسهم چگونه پیش خواهد رفت. همیشه دلم میخواست یه دورهی میوزیک فور دامیز برگزار کنم. یه دوره برای آدمایی شبیه خودم که تو دورهای و تو جوی بزرگ شدهن که موسیقی درش هیچ جایی نداشته. همیشه میگم سه تا مورد هست در زندگی، که واسه خیلیا روتینه، واسهی من اما نه تنها تو زندگی شخصیم، که تا شعاع صد کیلومتری در خانوادهم هم هیچ محلی از اعراب نداشته لذا هیچ اطلاعات به درد بخوری ندارم راجع بهشون. سیگار، موسیقی، و تفکر چپ و ماجرای خاوران و الخ. بلی، به همین بیربطی. انیوی، مدرس دوره که اومد، پنج دقیقهی اول که گذشت، دیدم خیلی خوششانسوارانه دقیقا همون آدمی رو پیدا کردهم که دلم میخواسته. انرژیای که منتقل میکنه و شیوهی برگزاری دوره و سیلابسهایی که قراره مطرح کنه به قدری جذاب بود که دلم میخواست بشینم همون موقع تمام پروپوزالش رو بخونم. نداشتن سواد موسیقی همیشه یکی از بزرگترین نقاط ضعفم بوده. و همیشه فکر میکردم دیگه الان برای یادگرفتن خیلی دیره. جلسهی دیروز اما به شکلی پیش رفت که فکر میکنم دقیقا همون دوزی از موسیقی که دلم میخواسته بلد باشم رو سر این کلاس یاد خواهم گرفت. سپس؟ سپس همیشه با خوندن مطالب آکادمیک و جدید حالم بهتر شده، همیشه، و سپستر؟ و سپستر فکر کردم عطشم برای یادگرفتن و سر کلاس رفتن و وارد حیطهی جدید شدن کی میخواد فروکش کنه پس؟ |
Comments:
Post a Comment
|