Desire knows no bounds |
Tuesday, February 20, 2007
در باغ زيتون چه کسی اضافه بود؟
انگار هزار سال گذشته باشد.. با خود فکر میکنم: به همين سادگی؟.. يعنی میشود همهی خاطرهها را در جعبهای گذاشت و درش را مهر و موم کرد و به کشوی خاک گرفته سپرد و تمام؟.. پايان قصه چيزی کم دارد انگار.. اصراری، انکاری، دستاويزی، چيزی؛ که لااقل بتوان به آن استناد کرد و آويزان شد و از همهی آنچه بود دفاع کرد.. حرفی، سخنی، کلامی؛ که پايانی قاطعانه باشد دست کم، بر همهی آنچه قطعيت محض میپنداشتيمش.. پايان قصه چيزی کم داشت .. اسفند هشتاد و پنج |
تو با من چه کردی که نشسته ام های های خیس شدن ؟
روزگار وصل یاران یاد باد..
ویرگول چیز نازنینی است ، دو نقطه نازنین تر
همین جور ول .. توی هوا ..بی هیچ دستاویزی
عین همین موسیقی که هیچ تمام نمی شود
بابا تو ديگه كي هستي
دسه شيطونون بستي
و الخ...
hala inja dobare paida kardam
:)
tanx!
linkesh kardam inja!
ba ejaze
دست و پنجه تون درد نکنه که این موسیقی رو گذاشتین
این آهنگه هم یاد اون موقعها میندازدم! فکر کنم قاصدک گذاشته بود، یا بازم خودت؟!..