Desire knows no bounds |
Wednesday, August 1, 2007
دستهايت بر آستانهی تنم میايستند
هه بايد استاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد يادت هست که؟ |
Comments:
امكان زيستن را در همان حالي كه به كجا خيره ميشوي از من سلب ميكني...
نوشته هات خیلی کمتر حال و هوای قدیم را دارن.دنیای قشنگی می ساختی و کلی حس هم زاد پنداری ما ارضا می شد نه؟
Post a Comment
|