Desire knows no bounds |
Saturday, February 9, 2008
جينجين تو اورکاتم يه اسکرپ گذاشته بود و حال اسپانيشم رو پرسيده بود. بعد يادم افتاد که چی شد که من رفتم اسپانيش خوندم!
يه روز از جلوی مؤسسه زنگ زدم به جين.2 که: به نظرت من فرانسه بخونم يا اسپانيش؟ گفـت: اممممم، فرانسه. گفتم: آخه سخته ديکتهشون. گفت: آره، پس اسپانيش. گفتم: آخه فرانسه الگانتتره. گفت: مرض! شير يا خط؟ گفتم: امممم، شير. گفت: اسپانيش اومد. منم رفتم اسپانيش خوندم! بعد داشتم فکرتر میکردم، ديدم کلن باقی تصميمگيریهای زندگانیم هم يه چيزی بوده تو همين مايهها. تازه حتا بدون شير يا خط اول کاره رو انجام دادهم، بعدن روش کانسپت چسبوندهم. چند سال بعدم اسمشو گذاشتهم کار احمقانههه. که خوب به سلامتی يکی دو تا هم نيستن که، يه زندگیان!! |
Comments:
حالا هی به ملت بگی اینا واسه شما جوکه واسه ما یه عمر خاطرهس، باز ملت فکر میکنن جوکه، میخندن! روزگاریه
Post a Comment
|