Desire knows no bounds |
Saturday, March 15, 2008
قبلنا اول لباس میپوشيديم راه ميفتاديم میرفتيم بيرون، بعد تصميم میگرفتيم کجا بريم و چیکار کنيم و اينا. جديدنا اما بسکه پای تلفن میپرسم از قبل که «کجاها قراره بريم؟ چیکارا قراره بکنيم؟» صدای ملت دراومده! تشخيص نمیدن که بابا، آدم جديدنا بايد از قبل بدونه قراره کدوم حوالی تردد کنه تا بر اساس موقعيت استراتژيک محل مورد نظر، ارتفاع مانتو و عرض شالش رو انتخاب کنه و لباس مورد-ندار بپوشه! (مثلن بهتره آدم با چادر بره تنديس، اما حوالی خونهی ما میتونه حتا با بلوز شلوار بره تو خيابون. جلوی برج سفيد هميشه از پنج به بعد ارشاد داره، ولی اگه نرسيده به برج بری اونور خيابون، ردی. تازه هنوز به ذهنشون نرسيده يه شعبه هم جلوی مرکز خريد پاسداران بزنن.. ونک و ميدون محسنی که کلن پاتوقشونه، اما تا به حال جلوی اسکان و آرين نديدمشون، بسکه لابد جای پارک گيرشون نمياد.) به هر حال آدم تو هر برههای از زندگی معيارهای جديدی برا لباس پوشيدن پيدا میکنه، اينم از معيار جديد ما.
|
:ی
صدای مکین میااااادددد...