Desire knows no bounds |
Wednesday, May 7, 2008
هوا را از من بگير، خلوتم را نه
خوبی اين مجازستان اصلن در همين تنهايی پر هياهويیست که برامان میسازد. زندگی هرروزهای که با يک کليک آغاز میشود و با يک کليک تمام. زندگیهای مشترک و نامشترکی که به يک سيم بند است. معاشرتهای بیوقت با آدمهای بیوقت. هر کدام نشستهايم در تنهايیمان، سرمان به کارمان گرم است، چایمان را میخوريم، گپمان را هم میزنيم، لابد زندگیمان را هم میکنيم. جالبیش اما همين زندگیهای مشترک مجازیست که يکوقتهايی میچربد به زندگیهای مشترک غير مجازیمان. که آدم آن طرف سيم را بيشتر میشناسيم تا آدم اتاق کناری را. يا لابد آنقدر که در طول روز با آدمکهای سيمیمان معاشرت میکنيم، با آدمهای گوشت و پوستدارمان نه. خوب پس رابطهی موازی و زندگی موازی چه چيز ديگرتریست؟! همينهاست ديگر! خوبیش اما اينست که زندگیهای مجازی، زندگیهای تقديری نيستند. اختيار آدم دست خودش است که باشد يا نباشد. میشود با يک دکمهی ديليت خودکشی کرد و تبديل شد به يک روح که فقط نگاه میکند بیکه رد پايش جايی باقی بماند. میشود حتا با يک دکمهی ديليت خودکشیتر کرد و بیخيال مجازستان شد انگار که هيچوقت وجود نداشته از اساس. آدمها را با يک دکمه میشود حذفشان کرد، میشود وارد زندگیشان کرد، میشود وارد زندگیشان شد، میشود حتا هی آدم جديدتر اختراع کرد! همينهاست که آدم را مینشاند پای اين جعبهی جادو. وارد اجتماعی میشوی پر از ماجرا و آدم و حرف و حديث و چه و چه، بیآنکه تنهايیات را به خطر انداخته باشی. بیکه خلوتت را به حراج گذاشته باشی. آدم را دچار حس خود-خدا-بينی میکند يکجورهايی. |
پایدار باشی
وقتی می خوای حرف میزنه و وقتی میخوای گوش میده و میشه هروقت خواستی جلو دهنش رو گرفت در حالی که اصلان ناراحت نمیشه.
پ.ن: آیکن سوتِ لازم لطفن برسد به دست نوید گولیه.
خلاصه که پاشین بیاین توییتر.