Desire knows no bounds |
Monday, January 19, 2009
تعريف کن
تعريف که میکنی پايت را همانجايی میگذاری که روزی من چراغ برداشتهام، و گام تو اينگونه با دست من آشنا میشود. تعريف کن، همهی تعريفها برای آنند که دستها تنها نمانند.* شراب مال دوستیهای تهنشين شدهس، مال يه گوشهی خلوت با يه جمع چار پنج نفره. شراب مال قرار مدارای طولانيه نه ديدارهای هولهولی. شراب مال وقتای شعره، مال وقتايی که تعريف کردنی زياد داری. مال وقتايی که بشينی، خودت بشی، هی خودتو ازون ته بکشی بيرون، پيدا بشی. بعدش نگاه کنی ببينی چههمه آيداتر شدی انگار. *هفتاد سنگ قبر -- يدالله رؤيايی |
فک کنم یه قولی به من داده بودی!! حالا قول که نه... ولی فک کنم اسماش قوله
انگار که اصلن نه تعریفی بوده نه هیچ
این که نوشتید را که می خوانم باز از خودم می پرسم چرا؟
البته شما درست می فرمایید شکی نیست ولی یک سوال داشتم!
واقعا ترسناک نیست زمانی که خودنون رو از اون تو می کشیم بیرون و به خودمون نگاه می کنیم
من که می ترسم