Desire knows no bounds |
Tuesday, January 20, 2009
سلام آقا
اجازه میدهيد گردنتان را بو کنم؟ اصلنها، مردها را بايد از بوی گردنشان شناخت؛ دقيقتر بگويم، گريبانشان. نه وقتی که تازه از زير دوش بيرون آمدهاند يا باهاشان قرار ملاقات عاشقانه داری يا قرار است برويد ميهمانی يا چه؛ نه. درست همين حالا که از سر کار برگشتهای، رسيده و نرسيده دماغم را بکنم توی يقهات، همان گودی کوچک آن وسط، همان جا. بوی تنات، بوی اوريجينال تنات همانجاست، همان موقع. يا کمی بغلتر، همين طرفِ من، درست زير لالهی گوش سمت راست. که من اصلن عاشق اینم که دستم را بسُرانم توی يقهات، پشت گردنت، دماغم دستم لبم بوی از راه رسيدنت را بگيرد. اصلن آدمها را بايد با دماغ سنجيد. بسکه دماغِ آدم به آدم دروغ نمیگويد. مزهها را برايت تفکيک میکند کمکت میکند آدمها را تفکيک کنی چشمبسته بشناسیشان چشم و گوش بسته بچشیشان. برای همين است که آدمها بايد نه به چشمها، که به دماغهاشان اعتماد کنند اصلن افسار دلشان را بدهند دست دماغشان برود بچرد سير و فربه برگردد سر جاش. |
یک سوال تخصصی داشتم
فرض بفرمایین که "آقا" از سرکار برگشتن و "خانم" دقیقا دماغ مبارک رو در گودی که جنابعالی تصویر فرموده بودیم فرو بوردن و بر حسب تصادف زبون لال بوی خوش عطر زنانه آن هم از نوع غریبه زد زیر قدرت بویایی خانم!
تکلیف چیست استاد؟
حکم شرعی چیست؟
من هیچ هم کار ندارم این کامنت من به پست تو هیچ ربطی نداشت فقط آمدم بگویم دلم برایت می رود مدیدیست.طاقتم طاق شد آمدم نوشتم
پ.ن: اما خودمونیم ها! به کسی نگو. برای ما آقایون دردسر داره. هر چند سیارک من گل سرخ نداره. اما خوب آدم که کف دستش رو بو نکرده