Desire knows no bounds |
Saturday, February 28, 2009
در بابِ فضيلتِ نويد-بودهگی يا چرايیِ ضرورتِ يک عدد نويد در مواقع بحران
آدما مودشون وقتای بحران با هم فرق میکنه. عکسالعملهای متفاوتی نشون میدن از خودشون، حالا چه در مقابل اتفاقی که افتاده، چه در مقابل آدم اتفاق-زده. بعد خوب معمولن هم اينجوريه که يه وقتايی آدما ديگه نمیتونن مهربونیهای ذاتیشون رو کنترل کنن، هی میزنه بيرون. مدل اين مهربونيا هم با هم فرق داره. مثلن رامين مهربونِ ساپورتيوه، نويد مهربون خل و چل. يعنی اصن ساخته شده برا اينکه آدمو به کل از مود يه مارمالاد غليظ غمگين بدرنگ دربياره تبديل کنه به يه کمپوت سبُکِ آبکی خوش رنگ و رو. يعنی در اين حد که من به شدت خدا رو شکر کردم کسی از خوانوادهی کاميار اينا نديد ما رو، وگرنه کلی بد و بیراه بارمون میکرد که اينا چه دوستای صميمیای هستن که يه ريز دارن هرهر و کرکر. حالا الان که ضايعست، ولی يه وقتی بايد بشينيم اين سناريوهای بيمارستانه رو منتشر کنيم بخنديم کلن. انیوی، میخوام بگم حالا هی بشينين بگين گودر خر است و شماها مبتذلين که هر چيزی رو به شوخی میگيرين و آدم بايد جدی باشه و اينا، اما اين چند روزه رفيقترين آدما برای من همين آدمای گودر بودن و شوخیهای وسط تمام اون لحظههای بد، بهترين آرامبخش بود و تمامِ اين جدی نشدنها و غليظ نشدنهای دوستام، مثبتترين اتفاقی بود که منو سرپا نگه داشت. يعنی اصن اينجوريه که گودر با تمام آدماش، ديگه اونقد چسبيدهن به آدم و اونقد بلد شدهن همديگه رو، که مثه يه قرص نيروزا آدمو تو بدترين شرايط دچار يه لبخند گنده میکنن. ما آدم بزرگا خوب میدونيم خيلی وقتا، بيشتر وقتا، تو موقعيتهای بد زندگی عملن کاری از دستمون برنمياد برای همديگه، اما عوضش میتونيم با اين بودنمون با اين دور هم بودنمون کلی دلگرمی باشيم که. بعد من تو اين دو سه روز، از همه وقت بيشتر رد گودر و آدماشو ديدم تو زندگیم، حتا بداخلاقترينها و عصا قورتدادهترينهاشون رو، جدی. حالا يکی بايد بشينه خودِ کاميارو پرزنت کنه که اينهمه ماهای گودری رو تحميق تودهها میکرد، ابله! (الان که چند روز بعده و مرخص شدی و داری اينارو میخونی ترجيحن يه خورده شرمنده شو و تجديد نظر کن رو جهانبينیت.) انیوی، خير سرم اومده بودم بگم حال اين رفيقمون کمی بهتره، به هوش اومده هرچند هنوز هوش و حواس درست حسابی نداره -و اصلن هم کسی قصد نداره ازين بیحواسی سوء استفاده کنه!-، و خوب خطر رفع شده. بعدتر هم اينکه من اصولن روابط عمومیم رو ناپلئونی پاس کردهم هميشه، اينه که انشام ضعيفه اين وقتا. اما اين دو سه روزه اونقدر پُرم از معاشرت و تلفن و ایميل و اساماس و آدمهای ناغافل، که خودش يعنی يه دنيا، که حالا بين خودمون بمونه، اصن کلی خوشبهحالم شد ازينهمه تحويلگرفتهشدهگی يکهو. اينه که آقا جان خودتون بفهمين چههمه خوبمه که هستين، لطفن. |
خوشحالم که بیدار شد و امیدوارم تجدید نظر کنه :)
:)
:)
با این وجود برای شما خوش حالم که دوستان خوبی در گودر دارید. زندگیه دیگه، به یکی این جوری رو میکنه.