Desire knows no bounds |
Tuesday, February 17, 2009
بعضی وقتا حاملهای. آبستن کلمهای. سنگينی از کلمهها. دلت میخواد هی زودتر بريزیشون بيرون. از شرشون خلاص شی. از اينهمه سنگينیشون. ازينهمه با خودت کشيدنشون. اما حواست باشه بايد بذاری دورهش کامل شه. وقتش برسه. زودتر اگه باشه، نارس میمونه. يا به کل از دست میره، يا اونقدر بايد بهش برسی و توضيحش بدی که پشيمون میشی اصن. اينه که کلمهها رو نبايد همينجوری به دنيا بياریشون، هر چهقدم سنگينی کنن رو دلت هر چهقدم بند نافشون افتاده باشه دور گردنت راه نفستو بند آورده باشن. بايد بذاری خودش که موقش شد به دنيا بياد. يه همچين چيزيه حاملهگی.
|
نمیشه واژه ها رو زود ریخت بیرون. چون کم میان. و نمیشه نگهشون داشت چون می پوسن.
ممنون از تشبیه جالب.
-----
ببخشید در کامنت قبلی اشتباهی رخ داد.
یکیش خوبه دوتاش بسه !
(والا ما همینو بلد بودیم)