Desire knows no bounds




Sunday, April 12, 2009

«نون» يکی از دوستامه. در واقع می‌شه گفت نزديک‌ترين دوستِ ‌دختری که الردی دارم. خيلی ساله با هم دوستيم و خيلی چيزا از هم می‌دونيم و خيلی خوب منو می‌شناسه. تا يه عالم وقت به دلايل مختلفی رابطه‌مون از جنس دوری و دوستی بود. کم پيش ميومد هم‌ديگه رو ببينيم و در عين حال مدام با هم تلفنی در تماس بوديم و از همه چيز هم خبر داشتيم. حالا اما به هوای يه پروژه‌ی کاری، مدتيه که با هم بيشتر در تماسيم. تو محل کار، تو مهمونی‌های متعدد، تو سفرهای کوتاهِ کاری حتا. «نون» مدتيه نامزد کرده. نامزدش يه پسر خوب و مهربون و خون‌گرمه که من خيلی دوسش دارم، مثه يه برادر کوچيک‌تر، و از معدود آدمايی بودم که موقع تصميم‌گيری هی تشويقش کردم که اين پسر خوبيه و آدم قابل اعتماديه و الخ.

مدل من تو جمع‌های دوستانه‌ و خانوادگی اکثرن اين‌جوريه که من نمی‌رم سراغ کسی بشينم کنارش سر صحبت رو باز کنم. معمولن اين بقيه‌ن که ميان می‌شينن کنارم به حرف و صحبت، و خوب خيلی وقتا اين «بقيه» آقاهای موجود در مهمونی‌ان. خيلی وقتا اين آقاها پسرخاله و پسرعمو/عمه‌های مجرد موجود در فاميل‌ان، که خوب می‌زنيم تو سر و کله‌ی هم و می‌گيم و می‌خنديم مثه هميشه. خيلی وقتا هم آقاهای غير مجردن، از عمو و شوهرخاله و شوهرعمه بگير تا آدم‌های دورتر. خوب اين‌جور وقتا، اين‌جور وقتای معاشرت با آدمای غير مجرد، هميشه حواسم هست که اولن من به شخصه نرم سراغ کسی، هيچ‌وقت. و هميشه‌تر حواسم به حساسيت‌های خانوماشون هم هست. اينه که خيلی وقتا حتا حرف زدن عادی‌م رفتار عادی‌م رو هم تحت‌الشعاع قرار می‌ده اين حواس‌جمعيه، و خيلی وقت‌ها می‌دونم که آدمِ سرد يا بی‌تفاوتی به نظر آقاهه ميام، که ولی باز به جلب توجه يا ايجاد حساسيت ترجيح می‌دم اين وضعيت رو.

جديدنا به هوای اين پروژه آخريه، خيلی وقتا نامزد «نون» رو تو شرکت يا تو مهمونی‌های دوستامون يا تو همين سفر دو روزه‌ی اخير می‌بينم. طبيعتن با هم صميمی‌ايم و می‌دونم خيلی وقتا دوست داره بياد بشينه از در و ديوار حرف بزنيم، که گاهی هم می‌زنيم. اما. همين سه روز پيش تو شرکت نشسته بوديم، «نون» داشت کاراشو جمع می‌کرد پای کامپيوتر و من داشتم عکسای سفر رو تماشا می‌کردم پای مونيتور و آقای نامزد هم تا کارای دوست‌مون تموم شه اومد نشست کنار من به عکس ديدن. يا چند شب پيشش که خونه‌ی ما شام مهمون بودن، همه داشتن تلويزيون می‌ديدن و آقای نامزد اومد تو آشپزخونه به من کمک کنه غذاها رو بکشيم. يا تو مهمونی آخريه من نشسته بودم برای خودم پرتقال می‌خوردم که آقای نامزد اومد نشست کنار من به شوخی و دست انداختن آدمايی که داشتن می‌رقصيدن. همين فقط. و هر بار، اين صميمی‌ترين و نزديک‌ترين دوست من اون‌قدر سريع خودش رو به ما رسوند از وسط پيست رقص و از وسط فلان برنامه‌ی تلويريون و از وسط ميز کار، که انگار من جعبه‌ابزارمو باز کرده‌م که فقط و فقط مخ آقای نامزد اين رفيق‌مونو بزنم. البته جوری خودش رو به ما رسوند که همه چی طبيعی جلوه کنه و انگار که من نفهميده‌م و منم گذاشتم خيال کنه نمی‌فهمم، اما اين‌همه نگران بودن از جانب من؟ که صميمی‌ترين دوستشم که قلق‌های اين چنينی‌مو می‌دونه که منو مثه کف دستش می‌شناسه؟ اولين باری نيست که اين اتفاق ميفته و قاعدتن نبايد ناراحتم کنه، اما راستش اين حساسيت‌ها هميشه از جانب آدمای غريبه بوده، زنايی که منو نمی‌شناخته‌ن يا اون‌قدر از من تصورهای اگزجره داشته‌ن که رفتارشون رو توجيه کنه. اما اين آدم؟ هوم، نو وی. بهم برخورده. بيشتر از هر اتفاق ديگه‌ی اين روزها بهم برخورده. آقای دوستم می‌گه واکنشش طبيعيه، می‌گه اصلن واکنشش مال همينه که تو رو خوب می‌شناسه، می‌دونه آقای نامزدش جذب می‌شه چه بخواد چه نخواد، آقای دوستم هی يه عالمه مثال و مصداق رديف می‌کنه که بگه هم‌چين بيگ‌ديل‌ای هم نيست. قبول هم دارم حرفاشو، ولی راستش اين‌بار ديگه يه بيگ‌ديل‌ئه. همين يه باری که داشتم بعد از يه قرن سعی می‌کردم با کسی صميمی شم صميمی بمونم يه دوستِ دختر داشته باشم که بتونم ادعا کنم منو می‌شناسه منو بلده می‌شه همه‌چی رو بهش گفت. اما نمی‌شه آقا، نمی‌شه مث‌که. همين‌جوری می‌شه که آدمو دوباره هل می‌دن توی لاک خودش، توی کنج و انزوای خودش. من حواسم از همه‌ی اونا، از همه‌ی آدمای دور و برم جمع‌تر بود و مواظب‌تر بودم و مواظبم‌تر بودم، اما بازم همين آدمای نزديک زندگی‌م احساس ناامنی دارن از حضور من، و انگار قرار نيست هيچ‌کدوم باور کنن به‌خدا هيچ ريگی تو کفشم نيست. نزديک‌ترين آدم زندگی‌م هم. اوهوم. بهم برمی‌خوره و برمی‌گردم تو لاک خودم، و خوب راستش ديگه هم بيرون نميام، هيچ‌وقت.


Comments:
مدتی یه که بلاگت رو میخونم موجود جالبی هستی زنی هستی که به زنانگیت واقفی و از همه مهمتر از بیانش ابایی نداری خب نتیجه اش همینیه که میبینی گمونم خودت بهتر همجنساتو میشناسی . بزرگترین مخالف زنانگی یه زن همجنساش هسن. حق با دوستته گمونم بهتره با این موضوع کنار بیای .دنیای ما بیشتر از اینا به زنانگی نیاز داره که تو بخوای برای چنین دوستایی خودتو سرکوب کنی . گور باباش
 
ببین کاری به این پستت ندارم.
میشه بدونم چند سالته؟
 
سلام.
هميشه همين طوره. ما اتفاقات رو از يك يا حد اكثر دو بعد ميبينيم. و اكثر اين موارد هم دليل محمكمه (وجدان) پسندي براي اين طرز برداشتمون نداريم. نميدونم يه جور فراره شايد. چرا شما كه دختر فهميده اي هستيد با اين موضوع توجهي نميكنيد؟ يك برداشت نكنيد. براي اين برداشتي كه از حركات دوستتون كردين دليل بيارين كه چرا فكر ميكنين درسته؟ دليلش فقط اينه كه چون همجنسهاتون رو خوب ميشناسين؟!
بيايد از يه ديد ديگه نگاه كنيم. شايد اتفاقي بوده. شايد كنجكاوه كه بدونه نامزدش با دوست صميميش چي ميگه، آيا در مورد خودش حرف ميزنين؟ يا شايد اصلا از بابت شما نگران نيست و ميدونه كه توي دلتون هيچي نيست و بيشتر نگران نامزدشه و اين جوري ميخواد از اون مراقبت كنه. مطمئن باشين هر زن ديگه اي هم غير از شما بود دوستتون همين رفتارو ميكرد. چون ميخواد مراقب نامزدش باشه. چرا اين طور فرض نميكنين كه نامزدش ممكنه پاش بلغزه نه شما؟ و دوستتون هم نگران همين موضوعه. بهتره به همين روشتون ادامه بدين. چون ايراد از شما نيست. وجدان و خداي شما ميدون چي به چيه پس نگران نباشين. اگه خداي نكرده اين طوري كه شما ميگين دوستتون اين حس رو نسبت به شما داشته باشه بهتون قول ميدم كه روزگار طوري ميچرخه كه متوجه اين احساس نارواي خودش بشه. بهش وقت بدين. اصلا شما مگه دوست صميمي هم نيستين و از جيك و پيك هم خبر ندارين؟ خب در اين مورد يه جور غير مستقيم باهاش حرف بزنين.
ببخشين زياد حرفيدم.
 
مشکل از تو نيست ... مشکل از مرد هاست ... اگه می شناختی شون می دونستی که اونا بی دليل به کسی سلام نمی کنن. توی خيابون می ری يه نگاهی به آدما بنداز ... مردای خيلی خيلی عاشقم وقتی يه دختر مورد پسندشون رد می شه سعی می کنن بهش نزديک بشن توی يه جمع مثلاً ... من بهش حق می دم چون شايد از تو مطمئن باشه، ولی از اون نامزدش مطمئن نيست ...
 
آقا همش تخسیر این فیلمهای آمریکاییه.همیشه تو این فیلمها بهترین دوست یا خواهر یه دختر خیانت می کنه و مردشو می دزده. زنها همه چشمشون ترسیده دیگه. همش تخسیر امپریالیست جهانیه به مولا!
 
من مي فهممش....منم يكي از بهترين دوستام عشقمو ازم دزديد....همش به شوخي و خنده بش مي گفتم بابا من كه به تو اعتماد دارم...ما كه با هم از اين حرفا نداريم...ولي همه چيزايي كه تو فيلماي آمريكايي اتفاق ميفته واسم اتفاق افتاد...
بلدي تسكينم بدي؟ الان 9 ماهه كه دنيا شبانه روز رو سرم اواره....
راستي من هر روز مي خونمت ها...
آشنام ...ولي وب قبليمو بستم اينجا رو تازه ساختم...
 
نخیر .اصلا این حرفها نیست. مشکل همیشه از دخترها نیست. یعنی گاهی اصلا از دخترها نیست. برای من دو بار به شدت اتفاق افتاده که توی یک دوستی این مدلی که من به جای خودم واقف بودم، صد در صد هم به خودم اعتماد داشتم و همه اینها، دوست پسر گرامی و حتی شوهر محترم یکی دیگه از همین صحبتهای خیلی معمولی و ساده که برای من حداقل چیزی دور و برصحبت از فیلم و کتاب و هوا بود رسید به " دوستت دارم" با اینکه تو اصلا به همچین چیزی فکر هم نمیکنی . شاید دوستت هم از همه جا بیخبر باشه و ندونه که پارتنرش چی تو سرش میگذره . مشکل از همون" آقایون" های غیر قانعه که بالاخره نمیفهمن واقعا دنبال کوالیتین ؟ کوانتیتین ؟ رابطه مثلثی میخوان ؟ خطی ؟ فقط میخوان .حتی اگه بدونن تو تیکشون نیستی ، یا خودت طرف خودت رو هم داری . براشون مهم نیست. میخوان .حتی به قیمتی که خودشون و خوار و حقیر کنن .
من هر دفعه مجبور شدم دوستهای از همه جا بی خبرم رو پشت سر بگذارم و قید دوستی 7-8 سالمون رو با همه مخلفات و خاطره ها و همه چی بزنم و بعدش همه چیزی که جاله این بوده که طرف گفته سارا به رابطه ما حسودی می کرده ! خوب مهمه مگه ؟

تلخه ولی حقیقته .
بگذریم که بعضی خانومها هم که کلا وقتی نامزدی چیزی دارن کلا واکنش شیمیایی نشون میدن به محض دیدن و شنیدن و بوییدن یک جنس مونث .حتی از نوع غیر اکتیوش .
اونا هم که کلا مدلشون اینه دیگه .
 
چه قدر همشو خوب فهميدم. مثل دوست من كه 4 سال با هم همخونه بوديم پا به پا باهاش رفتم ولي همين كه ازدواج كرد ديگه جواب تلفنهامو نداد به همين سادگي
 
اين مالكيت لعنتي
...!
 
زنان دوستانى ندارند ،آنجه دارند رقيب است -
 
don worry aizam :*
life sucks sometimes !
 
فكر كنم واقعا نبايد اينقدر واكنش نشون بدي. در هر صورت آدم كه نميتونه همه رفتارهاي ديگران رو كنترل كنه. من فكر ميكنم دوستت واقعا اينقدر بهت علاقمنده و اينقدر جذاب ميدونتت كه نسبت به نامزدش احساس خطر ميكنه. هرچند من رفتارش رو نميپسندم و بنظرم اگر به كسي اعتماد نداشته باشي زندگي باهاش فايده نداره چون هميشه كه نميتوني كنترلش كني. ولي راجع به روابط خودت و دوستت زود تصميم نگير. خب تو رفتار دوستت نسبت به نامزدش رو نميپسندي فقط همين. اين اصلا ربطي به رفتار تو نداره. اگر هر كس ديگه‌اي هم بود دوستت همين رفتار رو داشت احتمالا.
 
خوش به حالت که اینقدر جذابیت داری که همه نوع مردی از مجرد و متاهل رو میتونی‌ به خودت جذب کنی‌. بعضی‌ از ماها فقط در پس زدن مردها هنرمند شدیم.
 
خب ببين واكنش دوستت يه كم نديد بديدانه است! اما خب حتما حوصله نداره بخاطر اينكه تو يه روزي بهش بگي طرف ميشنگه رابطه اش با اونو تموم كنه، واسه همين سعي ميكنه خودشو بزنه به اون راهو با طرفش حتي اگه يه آدميه كه با وجود بي محلي و رفتار عادي تو جذبت بشه و براش جالب تر باشي از نامزدش،تا آخر ادامه بده. به نظرمن اينو بذار به حساب اين و نه اينكه از تو مطمئن نيست! فرض كن طرف قصدي نداشته باشه واقعا و يا مثلا 1% كم كم جذبت بشه و بهت ابراز محبت كنه ، تو هم قطعا مي زني تو پرش و به دوستت (اگه دوته واقعي باشين) آلارم ميدي و اونم احتمالا كات ميكنه... اينا همش واسه پيش گيري از يه كاته چون وقتي آدم نامزد ميكنه و به هم ميزنه بايد به يه فاميل توضيح بده كه چرا... و الخ
 
Post a Comment

Archive:
February 2002  March 2002  April 2002  May 2002  June 2002  July 2002  August 2002  September 2002  October 2002  November 2002  December 2002  January 2003  February 2003  March 2003  April 2003  May 2003  June 2003  July 2003  August 2003  September 2003  October 2003  November 2003  December 2003  January 2004  February 2004  March 2004  April 2004  May 2004  June 2004  July 2004  August 2004  September 2004  October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005  September 2005  October 2005  November 2005  December 2005  January 2006  February 2006  March 2006  April 2006  May 2006  June 2006  July 2006  August 2006  September 2006  October 2006  November 2006  December 2006  January 2007  February 2007  March 2007  April 2007  May 2007  June 2007  July 2007  August 2007  September 2007  October 2007  November 2007  December 2007  January 2008  February 2008  March 2008  April 2008  May 2008  June 2008  July 2008  August 2008  September 2008  October 2008  November 2008  December 2008  January 2009  February 2009  March 2009  April 2009  May 2009  June 2009  July 2009  August 2009  September 2009  October 2009  November 2009  December 2009  January 2010  February 2010  March 2010  April 2010  May 2010  June 2010  July 2010  August 2010  September 2010  October 2010  November 2010  December 2010  January 2011  February 2011  March 2011  April 2011  May 2011  June 2011  July 2011  August 2011  September 2011  October 2011  November 2011  December 2011  January 2012  February 2012  March 2012  April 2012  May 2012  June 2012  July 2012  August 2012  September 2012  October 2012  November 2012  December 2012  January 2013  February 2013  March 2013  April 2013  May 2013  June 2013  July 2013  August 2013  September 2013  October 2013  November 2013  December 2013  January 2014  February 2014  March 2014  April 2014  May 2014  June 2014  July 2014  August 2014  September 2014  October 2014  November 2014  December 2014  January 2015  February 2015  March 2015  April 2015  May 2015  June 2015  July 2015  August 2015  September 2015  October 2015  November 2015  December 2015  January 2016  February 2016  March 2016  April 2016  May 2016  June 2016  July 2016  August 2016  September 2016  October 2016  November 2016  December 2016  January 2017  February 2017  March 2017  April 2017  May 2017  June 2017  July 2017  August 2017  September 2017  October 2017  November 2017  December 2017  January 2018  February 2018  March 2018  April 2018  May 2018  June 2018  July 2018  August 2018  September 2018  October 2018  November 2018  December 2018  January 2019  February 2019  March 2019  April 2019  May 2019  June 2019  July 2019  August 2019  September 2019  October 2019  November 2019  December 2019  February 2020  March 2020  April 2020  May 2020  June 2020  July 2020  August 2020  September 2020  October 2020  November 2020  December 2020  January 2021  February 2021  March 2021  April 2021  May 2021  June 2021  July 2021  August 2021  September 2021  October 2021  November 2021  December 2021  January 2022  February 2022  March 2022  April 2022  May 2022  July 2022  August 2022  September 2022  June 2024  July 2024  August 2024  October 2024  May 2025  August 2025  September 2025