Desire knows no bounds |
Monday, August 31, 2009
صفحهی صد و پنجاه و چار
بعد از يه مدتِ طولانی داستانکوتاه/بلند-خوانی، خوندن يه رمان درست و حسابی آی میچسبه، آی میچسبه. اصن آدمو دچار يه کيفيتای میکنه که مزهش رو به کل فراموش کرده بودم. |
Comments:
جهت بالا بردن حس کیوریاسیتی دوستان که اسم کتاب بچسب هیج جای بالا و پایین این نوشته نیست دیگه لابد؟
تو كـَك رو انداختي توي تنبون ما حالا نميشد اسم رمان رو هم ميگفتي؟!
تو كـَك رو انداختي توي تنبون ما حالا نميشد اسم رمان رو هم ميگفتي؟!
دقیقا من دچار حس کمبود رمان شده ام. انقدر که دیگر از داستان کوتاه و نیمه کوتاه لذت هم نمی برم حتی. اسم رمان را اگر عنایت کنید ما هم از سیکل معیوب در می آییم.
Post a Comment
|