Desire knows no bounds |
Saturday, September 12, 2009
من يه آدمِ چايیخور محسوب میشم. يعنی عملن چايی رو به قهوه ترجيح میدم. موقع کتابخوندن و فيلمديدن که قاعدتن. موقع کار و نوشتن هم چايیترم میگيره حتا. بعد اما اصلن ميونهای با چای کيسهای ندارم. يعنی هر چهقدر هم خوب و معطر و پرتقالی و فيلان باشه، چای، چایِ دمکردنی آقا، بیشکلی. سرِ صبر، با آرامش خاطر، با حواشی و متعلقات، خوشرنگ و بو، خوشطعم، با چی بخوريمش حالا، طبعن هم ليوانی. اما خوب يه وقتايی که امکانش نيست و فرصتش نيست و نمیشه، نمیشه ديگه، قناعت میکنی به تیبگ.
بعد ديدی بعضی آدما چههمه چایِ دمکردنیان؟ |
شما خودتان يكپا «تفسير چای»نويس بودهايد و هستيد
و تابهحال دريغ میكردهايد كه ما هم بدانيم
راستش اگر زودتر میدانستيم
زودتر از اين دستوپایمان را جمع میكرديم
و حواسمان بود كه در حضور چه كسانی
بساط «تفسير چای» راه انداختهايم
حالا هم فقط آمدهايم بگوييم كه بابت اين پنهانكاری، «يكی طلبمان»! / ع