Desire knows no bounds |
Saturday, September 26, 2009
در بابِ آداب اسمگذاری، ال آيندهنگری موضعی
امروز با يه آقای محترمی قرار داشتم، ال يه کارِ فرهنگی، که خوب از تو گودر میشناسيم همو، و هيچرقمه شوخی نداريم با هم. بعد رسيدم سر قرار، تلفن زدم که: سلام. آقای فلانی؟ آقای فلانی: بله، شما؟ بعد من همونجور که دارم به طرف سر قرار میرم: آيدا هستم، آيدای گوسِپند. [بعد در کسری از ثانيه با خودم فک کردم اصن من نمیدونم اين آقا وبلاگ منو میخونه يا نه که. آيدای کارپهديم بگم هم که قطعن نمیشناسهتر.] اممم، همون قورباغه سبزهم تو گودر. آقاهه: آهااا، خوبين شما؟ [آقايی که چند قدم جلوتر از من داشت راه میرفت در اين لحظه برمیگردد و بر و بر با علامت تعجب من را نگاه میکند.] |
ضمنا" اینبار ک را چسبوندم تا اون ناشناسی که به پست ده سبتامبر خیلی علاقه داره خیالش راحت شه .