Desire knows no bounds |
Saturday, October 10, 2009
1.8مگابايت يا کيک پلويیِ سهرنگ*
ديدی فلان فيلمو يا فلان کتابو يا فلان موزيکو يه قرنه هی بهت گفتهن برو ببين، برو بخون يا برو گوش کن، بعد هی گفتی چشم و هی انداختی پشت گوش؟ اما کافيه همونو يه آدمِ مهم، يه آدمِ عزيزِ دل بياد بهت بگه، افتان و خيزان راه ميفتی میری سروقتش که مبادا لحظهای رو از دست بدی و اينا؟ خب حتمن ديدی ديگه، گفتن نداشت اصن که. *شقايق به جان خودم اگه عنوانش زورکی يا پسامدرنِ بیمعنی باشه. از قضا يک ارتباط تنگاتنگی بين عنوان و مطلب هست که هرکی خواست يه سوت بزنه تو اون يکی گودر براش تعريف کنم. |
کار جالبه و جالبتر کلمات و عباراتی است که ترجمه ناپذیر بوده است و عینا با حروف لاتین نوشته شده مثل :زرتش قمصور میشه!!
باید سعی کنیم طوری کامنت بذاریم تا اگه محتوایی نداره ؛ لااقل بشه به انگلیسی ترجمه اش کرد
ببخشید.اگه خوشت نیومد.نظره دیگه..
یا دادی این گوگلترنسلیت و اینا؟ :دی
یعنی امیدوار باشم که یه روزی وبلاگ اسپانیانیشتم بخونیم؟
یعنی امیدوار باشم که یه روزی وبلاگ اسپانیانیشتم بخونیم؟