Desire knows no bounds




Thursday, February 4, 2010

که چه بعضی آدم‌ها
می‌شوند غنيمت‌های زندگی


آدمای اين روزهام بيشترشون رفقای قديمی‌‌ان. آدمايی که با هر کدوم‌شون هفت هشت سال هيستوری داريم. آدمايی که يه زمانی رفيق بودن، يه مدتی عاشق شدن، عاشق‌شون شدم، يه مدت کار کرد، يه مدت ديگه کار نکرد، يه مدت رفتيم پی کارمون، بعد برگشتيم گفتيم آقا هر چی بوده گذشته ديگه، رفيق که هستيم که، هوم؟ رفيق بوديم هنوز. رفيق‌ايم. يعنی آقا خب اصن نامرديه که بعد از هر بريک‌آپ عاشقانه، ديگه بخوای به کل آدمه رو بذاری کنار از زندگی‌ت. اين‌جوری هی بايد هفت‌سال هفت‌سال از زندگی‌ت بِبُری بندازی دور که. اين‌جوری هيچ‌وقت رفيق قديمی برات نمی‌مونه، رفيق پنج‌ساله‌ی دوم. بعد می‌فهمم که چه سخته اين استيج؛ اين‌که يه مدت با کسی رابطه‌ی عاشقانه داشته باشی و بعد قرار بشه فقط رفيق باشين با هم، اونم رفقای صميمی، رفقايی که هنوز همه‌چیِ آدمو می‌دونين، همه‌چیِ آدمو می‌تونين که بشنوين. حتا نمی‌دونم خودم، خودِ منی که داره اين حرفا رو می‌زنه، چه‌قد حاضره چه‌قدر می‌تونه رفيقِ کسی بشه بعد از عاشقی. من نمونده‌م تا حالا. ولی می‌دونم آدمی که بمونه باهات، آدمی که بهش گفته باشی "ديگه عاشقت نيستم اما دوستت دارم و دوستی‌ت برام مهمه"، و اون پذيرفته باشه و تونسته باشه که بمونه و مونده باشه، می‌شه جزو مهم‌ترين و باارزش‌ترين آدمای زندگی‌ت. می‌شه يکی از ستون‌های ثابت زندگی‌ت. می‌شه جزو گنج‌های شخصی‌ت که وقتی بهش، به صِرفِ بودنش فکر می‌کنی ته دلت گرم می‌شه و احساس غرور و امنيت می‌کنی از داشتن هم‌چين آدمی. بعد يه وقتايی هست که من، همين منی که اين‌جا نشسته و داره نهايت سعی‌شو می‌کنه که به هيچی فکر نکنه، همين من کم مياره و مستاصل می‌مونه که چی درسته و چی غلط، چی کار بکنه و چی کار نکنه. اين‌جور وقتا، منی که آدم حرف زدن نيستم، منی که حوصله‌ی توضيح دادن و تعريف کردن ناخوشی‌هامو ندارم، می‌شم آدمی که بريده بريده يه غرهای نصفه‌نيمه‌ای می‌زنه و تا دماغ می‌ره تو نيمه‌ی خالی ليوان و صبحانه و سالاد هيجان‌انگيز و هديه‌ی سورپرايز و اينا هم حال‌شو نمی‌تونه خوب کنه حتا. بعد يه آدمايی هستن در زندگانی، يه آدمايی که همين گنج‌های مهم شخصی‌تن، که ميان می‌شينن پهلوت، دست‌شونو می‌ندازن دور شونه‌هات، همين‌جور که غر می‌زنی و تلخی و بلد نيستی با زندگی‌ت چی‌کار کنی به حرفای بی‌سروته‌ت گوش می‌دن، انتظار ندارن هم که کل گودرو براشون توضيح بدی، چون هستن تو متن زندگی‌ت، چون می‌شناسن‌ت، چون تو رو نه توی يه ماه و يه سال، که طی هفت‌هشت سال ياد گرفته‌ن و زبون‌تو بلدن. بعد تو می‌دونی که وقتی داره بهت فلان حرفو می‌زنه، بی‌شک داره تو رو بهتر از خودت می‌بينه که اين‌قدر بااطمينان فلان جمله رو در موردت به زبون مياره. می‌دونی حرفاش ازين کامپليمان‌های الکی و دل‌خوش‌کنی و فلان و بيسار نيست. می‌تونی رو حرفش و رو نظرات‌ش حساب کنی. می‌تونی بی‌که به خودت زحمت فکر کردن بدی، به تمام اون حرفا اعتماد کنی و شک نداشته باشی که نتيجه می‌گيری. خوب می‌کنن اين حرفا حال آدمو. غنيمت می‌شن اين آدما تو زندگی‌ت.

که اصن وقتی داری در مورد فلان مرد زندگی‌ت حرف می‌زنی، بعد برمی‌گرده بهت می‌گه "عزيز دلم، من خودم يه مردم و مردا رو بهتر از تو بلدم. ما مردا وقتی تو چنين موقعيتی فلان رفتارو نشون می‌ديم، معنی‌ش می‌شه اين و بهترين کاری که تو می‌تونی بکنی فلان کاره و بدترين حرفی که می‌تونی بزنه فلان حرفه"، نمی‌دونين که صِرفِ شنيدنِ اين حرفا چه‌همه ارزشمنده واسه آدم.‌ نمی‌دونين که چه تاثير عجيب غريبی می‌ذاره رو آدم، صرف‌نظر از بخش راهنمايی‌ش. که اصن می‌خوام بگم من تو تمام اين سال‌ها همين‌جوری شده که مردها رو ياد گرفته‌م، مردها رو از زبون خودشون ياد گرفته‌م، با همين روايت‌های شخصی و صميمی و صادقانه‌شون، وقتايی که رفيق‌ام بوده‌ن. با همين روايت‌های خالص و بی‌حاشيه و مردونه. که اصن صِرفِ اين حرف‌ها، فارغ ازين‌که من کجای زندگی‌م وايستاده‌م و کجای مشکلات‌ام و کجای نشدن‌ها و نخواستن‌ها و نتونستن‌هام، می‌شه يه دل‌گرمی گنده تو زندگی. ته دلم گرم می‌شه و داشتن هم‌چين مردهايی دوباره مغرورم می‌کنه. چند پله می‌برتم بالا. می‌شه يه لبخنده گنده‌ی جوليارابرتزوار به پهنای صورت. که اصن گور بابای همه‌ی نيمه‌های خالی زندگی، حضور اين آدما خودشون يعنی که اين سال‌ها اون‌قدرها هم سال‌های بد و بيهوده‌ای نبوده‌ن. که يعنی خودشون قد يه دنيا می‌ارزن.

که يعنی خوشبختم از داشتن‌تون "خره"ها.


Comments:
چه حرفای نابی اینجا میخونم.مرسی
 
داشتن همچین مردهایی خیلی خوبه، ولی هر مردی اینجوری نمی شه برا آدم، داشتنش خیلی هم آسون نیست
 
فوق العاده بود
 
اینکه میگی دیگه عاشقت نیستم و قبول میکنه که بمونه بهترین قسمتشه...
.
ولی شخصا هیچ وقت نتونستم از اونایی که بعد ار یه رابطه ی عاشقانه بازم موندن ، در مورد روابط فعلی م راهنمایی بخوام..
انگار که حس کنم دلشون بشکنه...
 
ولی جدی ها بعضی وقتا یه چیزای قشنگ قشنگ میگی که بدجور به دل میشینه ها و آدم یهویی دلش غنچ میره
 
من ،من می فهمم پستت را اما نتوانستم عملی اش کنم.نتوانستم کسی را که عاشقش بودم با یک درجه تنزل دوست خودم کنم .فرار کردم تا بتوانم همیشه عاشقش باشم
 
اينجور دوستيا خيلي عميق و ناب ترن از فلرتهاي عاشقانه و عجول... دارم از خراي دوست داشتني
 
یه وقتایی یه کسایی هستن واست یه وقتاییم خودت میشی همون خره ی دوست داشتنی واسه یه کسایی اما یه چیزایی هست که به همون خره هم نمیشه گفت یه وقتایی سخته بگی تنها شدی
 
احساس امنيت می‌کنی از داشتن هم‌چين آدمی.
عالی بود
 
می دونی ، تو هم مثل خیلی از آدمای دیگه ، خودخواهی. فقط خودخواهها دنبال یه همچین خره هایی میگردن.چون دنبال یه بهترن اما خوب حالا اینم باشه.
اما اگه تا بحال عاشق شده بودی ،واقعی، میدونستی که :اگه که حسود نبودم که عشق پاک نداشتم. اون وقت معشوق حسودتو رنج نمیدادی که:"هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت"
 
می دونی ، تو هم مثل خیلی از آدمای دیگه ، خودخواهی. فقط خودخواهها دنبال یه همچین خره هایی میگردن.چون دنبال یه بهترن اما خوب حالا اینم باشه.
اما اگه تا بحال عاشق شده بودی ،واقعی، میدونستی که :اگه که حسود نبودم که عشق پاک نداشتم. اون وقت معشوق حسودتو رنج نمیدادی که:"هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت"
 
می دونی ، تو هم مثل خیلی از آدمای دیگه ، خودخواهی. فقط خودخواهها دنبال یه همچین خره هایی میگردن.چون دنبال یه بهترن اما خوب حالا اینم باشه.
اما اگه تا بحال عاشق شده بودی ،واقعی، میدونستی که :اگه که حسود نبودم که عشق پاک نداشتم. اون وقت معشوق حسودتو رنج نمیدادی که:"هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت"
 
می دونی ، تو هم مثل خیلی از آدمای دیگه ، خودخواهی. فقط خودخواهها دنبال یه همچین خره هایی میگردن.چون دنبال یه بهترن اما خوب حالا اینم باشه.
اما اگه تا بحال عاشق شده بودی ،واقعی، میدونستی که :اگه که حسود نبودم که عشق پاک نداشتم. اون وقت معشوق حسودتو رنج نمیدادی که:"هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت"
 
به عنوان یک مرد همیشه داوطلب ادامه ی دوستی بعد از یک تریپ لاو بوده ام ولی هرگز و هرگز چنین چیزی ممکن نبوده!
پایان هر عاشقی ،از من آرزوی خوشبختی ، اعلام آمادگی برای هر نوع خدمتی و شرمندگی از اینکه دیگه نتونستم این بار رو ببرم باری که البته قطعن بی جا برداشته بودم که نمیتونستم ببرم و از اون طرف همیشه رفتن بوده و رفتن اونم چه رفتنی ! چشممهای اشکبار و یا غضب آلود که ته هر دو تاشون میتونستی یک نموره قدر شناسی هم ببینی ولی نمیدونستی کدومو باور کنی.
آخ چقدر بد بود .
اما امروز که رفتم توی حس این فضائی که تو برام چقدر قشنگ ترسیم کردی پشتم لرزید. واقعن میگم به معنای واقعی پشتم لرزید و وقتی این وحشت به گشاد شدن چشمام و خیره شدن چند ده دقیقه ای به منیتور تبدیل شد که خودمو گذاشتم اونطرف . جای تو . جای یک دختر !
فقط اینو بگم اولین باره که وبلاگتو میخونم یعنی راستش تازه مدتی که شرکتمو جمع کردم و تلپی ول شدم خونه و رفتم پشت مونیتور قایم شدم و دارم توی دنیای مجازی درس زندگی میگیرم بعد از این همه سال !
ولی تا بحال یک چنین تابلوئی از زندگی ندیدم با تمام وجود میخوام بفهمم چقدر این تصویری که ترسیم کردی میتونه واقعی باشه!
یعنی این موضوع میتونه دنیامو تغییر بده چون تو داری روایت غریبی از عشق و دوست داشتن ترسیم میکنی که با تمام وجود می لرزم وقتی فکر میکنم یک زن بخصوص چه دلی باید داشته باشه تا توی این تابلو زندگی کنه !
 
Post a Comment

Archive:
February 2002  March 2002  April 2002  May 2002  June 2002  July 2002  August 2002  September 2002  October 2002  November 2002  December 2002  January 2003  February 2003  March 2003  April 2003  May 2003  June 2003  July 2003  August 2003  September 2003  October 2003  November 2003  December 2003  January 2004  February 2004  March 2004  April 2004  May 2004  June 2004  July 2004  August 2004  September 2004  October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005  September 2005  October 2005  November 2005  December 2005  January 2006  February 2006  March 2006  April 2006  May 2006  June 2006  July 2006  August 2006  September 2006  October 2006  November 2006  December 2006  January 2007  February 2007  March 2007  April 2007  May 2007  June 2007  July 2007  August 2007  September 2007  October 2007  November 2007  December 2007  January 2008  February 2008  March 2008  April 2008  May 2008  June 2008  July 2008  August 2008  September 2008  October 2008  November 2008  December 2008  January 2009  February 2009  March 2009  April 2009  May 2009  June 2009  July 2009  August 2009  September 2009  October 2009  November 2009  December 2009  January 2010  February 2010  March 2010  April 2010  May 2010  June 2010  July 2010  August 2010  September 2010  October 2010  November 2010  December 2010  January 2011  February 2011  March 2011  April 2011  May 2011  June 2011  July 2011  August 2011  September 2011  October 2011  November 2011  December 2011  January 2012  February 2012  March 2012  April 2012  May 2012  June 2012  July 2012  August 2012  September 2012  October 2012  November 2012  December 2012  January 2013  February 2013  March 2013  April 2013  May 2013  June 2013  July 2013  August 2013  September 2013  October 2013  November 2013  December 2013  January 2014  February 2014  March 2014  April 2014  May 2014  June 2014  July 2014  August 2014  September 2014  October 2014  November 2014  December 2014  January 2015  February 2015  March 2015  April 2015  May 2015  June 2015  July 2015  August 2015  September 2015  October 2015  November 2015  December 2015  January 2016  February 2016  March 2016  April 2016  May 2016  June 2016  July 2016  August 2016  September 2016  October 2016  November 2016  December 2016  January 2017  February 2017  March 2017  April 2017  May 2017  June 2017  July 2017  August 2017  September 2017  October 2017  November 2017  December 2017  January 2018  February 2018  March 2018  April 2018  May 2018  June 2018  July 2018  August 2018  September 2018  October 2018  November 2018  December 2018  January 2019  February 2019  March 2019  April 2019  May 2019  June 2019  July 2019  August 2019  September 2019  October 2019  November 2019  December 2019  February 2020  March 2020  April 2020  May 2020  June 2020  July 2020  August 2020  September 2020  October 2020  November 2020  December 2020  January 2021  February 2021  March 2021  April 2021  May 2021  June 2021  July 2021  August 2021  September 2021  October 2021  November 2021  December 2021  January 2022  February 2022  March 2022  April 2022  May 2022  July 2022  August 2022  September 2022  June 2024  July 2024  August 2024  October 2024  May 2025  August 2025  September 2025