Desire knows no bounds |
Friday, December 31, 2010
از «در ستایشِ خواندن و نوشتن»
نوشتن داستان کار سادهای نبود. طرحها همین که به کلمات بدل میشدند، روی کاغذ رنگ میباختند و ایدهها و تصویرها درمیماندند. چهطور میشد دوباره به آنها جان داد؟ خوشبختانه استادانی بودند، آموزگارانی که از آنها بیاموزم و سرمشق بگیرم. فلوبر یادم میداد که استعداد یعنی انضباط بیخدشه و صبر دراز. فاکنر یادم میداد که فرم -نگارش و ساختار- موضوع و مضمون را ارتقا میبخشد یا فقیرتر میکند. مارتورل، سروانتس، دیکنز، بالزاک، تولستوی، کانراد و توماس مان میآموختند که فراخی و دورپردازی نیز در رمان به اندازهی مهارت سبکی و استراتژی روایت اهمیت دارد. سارتر میآموخت که کلمات عملاند، و رمان، نمایشنامه، یا جستار اگر با لحظهی حال و گزینههای برتر گره بخورد میتواند مسیر تاریخ را عوض کند. کامو و اورول یاد میدادند ادبیات اگر عاری از اخلاق باشد غیر بشری است، و مالرو میآموخت که پهلوانی و حماسه در زمانهی ما نیز مانند زمانهی آرگونائوتها و اودیسه و ایلیاد امکانپذیر است. آقامون بارگاس یوسا --- فصلنامهی نگاه نو، شمارهی 87 |
Comments:
حالا اينكه اخلاق چه تعريفي دارد و چه چيزي اخلاقي است و چه چيزي غير اخلاقي و چه بسا چيزي از نظر بعضي اخلاقي باشد و از نظر بعض ديگر غير اخلاقي و نيز اينكه چه چيزي پهلواني است و چه چيزي نيست و مرز بين پهلواني و حماسه با حماقت و قهرمان بازي كجاست ، همه و همه درست ، اما مهم اينست كه ادبيات عاري از اخلاق غير بشري است و در زمانه ي ما نيز پهلواني و حماسه امكان پذير است و اين را چه زيبا گفته و پرداخته اند جنابان كامو و اورول و مالرو و چه زيبا آموخته است جناب يوسا و چقدر كه دلبخواه ماست اينگونه ادبيات و اينكه ما و زمانه ي ما نيز ، ببينيم پهلواني را ، حماسه را !
بامداد ديگه نمينويسه...
Post a Comment
|