Desire knows no bounds |
Tuesday, May 1, 2012
توی سرم پر است از بنفشه
چمنِ تازه کاشتهشده و هزارتا گلدان شمعدانی گلدان کوچک سفالی شمعدانی یکی از آن حوضهای کوچکِ آبیِ کاشان بوی حیاط تازه آب دادهشده هُرهُر کولر و آبی که از زیرش چکه میکند کف تراس میشود؟ نمیشود؟ میشود؟ تا پس فردا هزار چرخ میخورد این سیب کذایی چه میداند آدم رونوشت: آقای یونیورس آقای یونیورسِ عزیز |
Comments:
می شود ؛ می شود
Post a Comment
|