Desire knows no bounds |
Thursday, May 10, 2012
از مصائب خانهی پدری
تقدیم به بامی و مشکلاتش
دو سه شبه اومدهم خونهی مامانم اینا. مامانم مسافرته بنابراین منم و بابام و خواهرکوچیکه. برای من که هزارساله از خونهی مامانم اینا دورم و فوقش دو سه ساعت برم مهمونی و برگردم، زندگی کردن تو کانتکست این خونه خیلی نوستالوژیکه. پریشبا رسیدم خونه، دیدم آقای پدر داره لباس اتو میکنه. بچه که بودم، همیشه آقای پدر خدای اتوکردن بود تو خونهی ما. هیچوقت یادم نمیاد مامانم چیزی رو اتو کرده باشه. بابا اما در اغلب اوقات اتو به دست داشت و آنچنان لباسا رو اتو میکرد که انگار الان از خشکشویی تحویل گرفتیشون. از همینرو من هرگز مردهایی که بلد نیستن اتو کنن رو درک نکردم در زندگی. انیوی، پریشبا رسیدم خونه، دیدم آقای پدر داره لباس اتو میکنه. گفتم اااااااا، بابا یادش بهخیر، یادته هر شب چهقد روپوشای ما رو اتو میکردی و اینا؟ خلاصه نشستیم یه نیمساعتی به هوای اتو یاد دوران قدیم و خونهی قیطریه و الخ کردیم، خیلی جو روحانی و پدر-دختر-طور. اما، اما فرداش بیدار شدم و صبحانه خوردم و اومدم لباس بپوشم برم سر کار، دیدم اوه2 آقا، اوه2. دیدین تو این دوره زمونه همهی روپوشا و شالها و اینا مدلشون چروکه دیگه؟ بعد دیدین کلی پول میدی یه روپوش چروک میخری شبیه گونی، خیلی هم خوشحالی؟ من به تازگی کلی پول داده بودم یه روپوش چروک خریده بودم شبیه گونی، با یه شال گرونتر شبیه رو-تُشکی، خیلی هم شاد و مسرور. اما آقای پدر بعد از اینکه شب قبل نوستالوژی و علائق پدرانهش تحریک شده بوده، میره سروقت روپوش و شال من، میبینه چروکن در حد بنز، و سعی میکنه محبت پدرانهش رو از راه اتو به من ابراز کنه. از اینرو امروز روپوش و شالی دارم صافِ صاف، تو مایههای ملافهی کهنهی رنگ و رو رفته و لُنگ ماشین، هیچجوری هم قابل بازیافت به اون گونیِ شیک ماقبلِ محبتِ پدری نیست که نیست.
|
خوب نیست آدم از هر نوشته ای حکمت و فلسفه ای در بیاورد اما می شود از هر نوشته ای چیزی در آورد بهر حال . چیزی مثل حکمت یا فلسفه حتی !
که گاهی مهر و محبت درست سر جای خودش نمی نشیند . که گاهی حتی اگر به خطا رفت ، رفته است دیگر . هیچ گونی یی شال نشود اما مهر و محبتی که افشانده شده است ، تا ابد خواهد ماند . مدام .علی الدوام .
برای وقتی که اگر قحطی ی محبت شد ، اگر مهربانی سر آمد ، اگر که یاران را چه شد ، لنگی باشد تا مهر و محبتی را به یاد آورد . به یادمان بیاورد !
Huri
من ایوب زارعی هستم. دانشجوی دکترا در دپارتمان انسان شناسی و جامعه شناسی دانشگاه یو اس ام مالزی. موضوع تز من " فهم زنان وبلاگ نویس از وبلاگ و تاثیر اون در برساخت هویت" است.
خیلی مشتاقم که از شما دعوت کنم در مطالعه من مشارکت کنید. من مدت هاست که خواننده ی وبلاگ شما هستم .شما سال هاست که به طور منظم می نویسید و مطمئنم نظرات و تجربه ی شما به من در درک و فهم بهتر موضوع تحقیق ام کمک می کنه.
به طور خلاصه من می خوام که در چارچوب یه مصاحبه عمیق در مورد موضوع مورد مطالعه با هم گفت وگو کنیم. نامی از شما در تحقیق برده نخواهد شد مگر این که خودتون بخواین. من در مالزی هستم و مصاحبه به صورت آنلاین ترجیحاً دیداری (Video Chat) و یا شنیداری (Voice Chat) انجام خواهد شد.
خیلی خوش حال می شم اگه لطف کنید و در این مطالعه به من کمک کنید.ممنون می شم روی موضوع فکر کنید و به من پاسخ بدین. اگر موافق بودید من اطلاعات بیشتری از موضوع مورد مطالعه، کدهای اخلاقی ناظر بر اون و نحوه¬ی اجرا رو براتون می¬فرستم.
لطفاً اگر ستوال و یا اطلاعات بیشتری نیازداشتین حتمآً بفرمایید.
ممنونم.
با احترام و ارادت
ایوب زارعی
من فراموش کردم آدرس ای میلم رو در پست قبلی بذارم
ubi.zarei@gmail.com